شهید مهدی شریفیپور سال 1336 در روستای جیرسر از بخش چوکام رشت به دنیا آمد. پس از گذشت شش سال، دوران ابتدایی را در مدرسه نبوت روستای چوکام آغاز کرد. او به مدرسه و تحصیل بسیار علاقه مند بود و همیشه از شاگردان ممتاز مدرسه محسوب میشد، طوری که یکبار وقتی نمره 18 گرفت، با اعتراض شدید معلم خود مواجه شد! پس از اتمام سال چهارم دبستان، سال پنجم را در مدرسه سربازار چوکام به تحصیل پرداخت. در این دوران، خانوادهاش به علّت درآمد ناکافی کشاورزی دچار فقر مالی و تهیدستی شدید شدند و به اجبار به تهران مهاجرت کردند. اما مهدی در همان روستا نزد عمویش که بسیار به او علاقه مند بود، ماند و پس از اتمام تحصیل در دوره راهنمایی عازم تهران شد.
زندگی در تهران بسیار مشقتبار بود. به ناچار لباسهای مندرس و وصلهدار میپوشید و به جای کفش، دمپایی کهنه عمویش را به پا میکرد. مدتها به علّت نداشتن لباس مناسب از خانه بیرون نمیآمد. حقوق کارگری پدر، کفاف تأمین هزینه های تحصیلی و لباس خانواده پرجمعیت آنها را نمی داد. مادر و خواهرش برای تأمین مخارج در یک مغازه گزسازی در نزدیکی منزلشان در میدان جلیلی، مشغول کار شدند. با این حال مهدی در کلاس های شبانه دبیرستان فاطمیه خیابان شوش ثبت نام کرد. روزها در یک کارگاه خراطی کار می کرد و شب ها درس می خواند. با آغاز نهضت اسلامی، مهدی در تظاهرات خیابانی شرکت می کرد. او در واقعه ی 17 شهریور 1357 در میدان ژاله حضور داشت و وقتی به خانه برگشت آثار خون روی لباس هایش مشهود بود. خواهرانش را برای شرکت در راهپیمایی ها تشویق و ترغیب می کرد و آنها را به حجاب و نماز سفارش می نمود و توصیه می کرد که باید زینب وار عمل نمایید.
مهدی شریفی پور در توزیع و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) به طور فعال شرکت داشت. اعلامیه ها را در خانه نگهداری و سپس توزیع می کرد. گاهی اوقات اعلامیه ها و عکس امام(ره) را به رشت و زادگاه خود می برد و در شهرهای استان گیلان توزیع می کرد. به مطالعه کتاب های مذهبی علاقه ی فراوانی داشت . قبل از انقلاب، کتاب های مذهبی را مطالعه می کرد که ممنوعه بود. به همین خاطر آن ها را در زیرزمین منزل پنهان می کرد. علاوه بر حضور مستمر در تظاهرات خیابانی، شب تا صبح در منزل “کوکتل مولوتف” می ساخت و برای مقابله با نیروهای حکومت نظامی به نیروهای انقلابی می رساند. در نتیجه این اقدامات به شدت تحت تعقیب مأموران حکومت نظامی قرار گرفت و محل سکونت وی در منزلی مستقل و جدا از خانواده تحت مراقبت قرار داشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، خانواده شریفی پور به روستای زادگاه خود بازگشتند و به کار کشاورزی مشغول شدند. اما مهدی شریفی پور در تهران نزد دایی اش ماند و پس از اخذ دیپلم به زادگاه خود مراجعت کرد و در داروخانه ای در خُمام مشغول کار شد. پس از مدتی به تهران بازگشت. به سبب علاقه و استعداد سرشاری که داشت در دانشگاه تهران، در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد. در تهران نیز بار دیگر در داروخانه ای به کار پرداخت. در همین داروخانه بود که با خانم رقیه بی صبر شیخ حسن، آشنا شد و از خانواده خود خواست تا به خواستگاری او بروند. به این ترتیب در 26 آبان 1358 طی یک مراسم بسیار ساده که فقط خانواده ی عروس و داماد حضور داشتند، ازدواج آنان سرگرفت. حدود یک سال بعد در دی ماه 1359 برای پاسداری از انقلاب اسلامی درخواست عضویت رسمی در سپاه پاسداران داد. از بیستم دی ماه همان سال به عضویت رسمی واحد بهداری ستاد مرکزی سپاه پاسداران در تهران درآمد و از آن زمان تا 30 بهمن 1360 در بیمارستان ولیعصر در قسمت پرسنلی بهداری مشغول به کار شد.
چنان به کار خود علاقه داشت که از صبح تا دیر وقت کار می کرد و خستگی نمی شناخت. هر زمان که به زادگاه خود می رفت به افراد انجمن اسلامی برای پیشبرد کارها، راهنمایی و کمک می کرد. او در احداث پایگاه بسیج زادگاهش نقش فعال داشت. از دشمنان انقلاب اسلامی به خصوص منافقین تنفر بسیار داشت و در درگیری ها با آن ها شرکت می کرد. به همین خاطر مورد کینه منافقین بود و او را تهدید به ترور کرده بودند. در پی افزایش این تهدیدها چندین بار مجبور شد منزل خود را تغییر دهد. مهدی شریفی پور در 9 اسفند 1360 عازم جبهه جنگ تحمیلی شد و تا 5 خرداد 1361 در جبهه خرمشهر به عنوان پزشکیار انجام وظیفه کرد. پس از بازگشت به تهران در تاریخ 3 مرداد به مسئولیت درمانگاه خاتم الانبیا منصوب شد. با وجود علاقه ی شدید به همسرش می گفت : «شما برایم خیلی عزیز هستید، ولی جبهه رفتن واجب تر است.»
اول مهر 1361 بار دیگر به مدت بیست و سه روز عازم جبهه شد و در تیپ محمد رسول الله (ص) مشغول شد. به دنبال آن به علّت حُسن انجام وظیفه در تاریخ 28 دی 1361 به مسئولیت معاونت اداری و مالی بهداری منطقه ده سپاه منصوب شد. پس از مدتی از تاریخ 23 اسفند همان سال به مدت سه ماه مأموریت یافت تا از کلیه واحدها، پایگاه ها، مقرها و پادگان های منطقه بازدید و مسائل و مشکلات بهداری آنها را برای پیگیری گزارش نماید. پس از اتمام مأموریت در خرداد 1362 برای زیارت به سوریه رفت. از 26 دی 1363 به مسئولیت امور مالی واحد بهداری منطقه مرکزی سپاه پاسداران منصوب گردید. حضور در جبهه برای او اولویت داشت. مواقعی که در تهران بود شب های جمعه برای زیارت قبور شهدا و دوستانی که شهید شده بودند، به بهشت زهرا می رفت.
مهدی هر بار که می خواست به جبهه برود، اصرار داشت که رضایت مادرش را جلب نماید. هنگامی که مجروح شده بود، وقتی از او خواستند برای بهبودی در تهران بماند، گفت : «من باید به جبهه بروم، آنجا به من احتیاج دارند.» او برای اینکه هم از جبهه دور نباشد و هم در کنار همسرش باشد در مقطعی، همسرش را به اندیمشک برد و مدتی در خانه های سازمانی شهید کلانتری ساکن شدند. آن ها با خانواده فرهاد آسمانی (که بعدها به شهادت رسید) با هم زندگی می کردند. در این زمان در پادگان دوکوهه به فعالیّت شبانه روزی مشغول بود. او در عملیات فتح خرمشهر، والفجر مقدماتی، بندر فاو شرکت داشت. در عملیات فاو مجروح شیمیایی شد. وی پس از عملیات فاو به مسئولیت بهداری لشکر سیدالشهدا علیه السلام منصوب شد. در تاریخ 24 اردیبهشت 1365 در سمت مسئول بهداری لشکر سیدالشهدا علیه السلام به منظور بررسی وضعیت امور دارویی سپاه 11 قدر، عازم جبهه شد.
با آغاز مقدمات عملیات کربلای1 در منطقه مهران فرماندهی یکی از گردانهای لشکر10 سیدالشهدا علیه السلام را بر عهده گرفت. قبل از آغاز عملیات، به شناسایی منطقه عملیاتی در خط مقدم جبهه رفت. در این زمان حال و هوای خاصی داشت. شبی قبل از عملیات به اتفاق یکی از همرزمانش، آقای شفیعی، برای عملیات شناسایی رفت. هنگام برگشت به وی گفت: «خواب دیده ام در این عملیات شهید خواهم شد. شما جنازه ی مرا به روستای جیرسر چوکام ببر.» خواب مهدی شریفی پور تعبیر شد و وی در تاریخ 14 تیر 1365 در عملیات کربلای1 در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. بنا به وصیت خودش، او را در گلزار شهدای روستای جیرسر چوکام به خاک سپردند.
یک درس ؛ یک تکلیف
شهید مهدی شریفی پور در ابتدای وصیتنامه خویش ازوفاهی به عهد سخن گفته است. بدین منظور و به خاطر اهمیت بالای وفای به عهد به ذکر آیات و روایات در این زمینه می پردازیم : قرآن کریم می فرماید: به عهد خود وفا کنید که از عهد سؤال می شود. حضرت رسول اکرم «ص» فرمود: آن کس که به خدا و روز جزا ایمان دارد باید به وعده خود وفا کند. حضرت على « ع » فرمود: وفای به عهد از نشانه های مردم متدین است.
برچسب: شهدای دفاع مقدس شهید مهدی شریفی پور مهدی شریفی پور
وصیت نامه شهید
وصیتنامه شهید مهدی شریفی پور
و اوفوا بعهدی اوف بعهدکم وفا کنید به عهد من تا وفا کنم به عهد شما
زندگی بعضی اوقات علائق و دلبستگی های زیادی در انسان ایجاد می کند که دل کندن از آن بسیار مشکل می شود ولی وقتی پای تکلیف به میان می آید مسئله آسان میشود. ولی همسرم تو به سهم خودت برای این امت یک خدمتگزار و معلم باش و دوش تا دوش این امت و همگام با سیاست دولت و خصوصاً در پیروی از خط رهبری به جامعه خدمت کن.
امروز ما در زمانی زندگی می کنیم که باید خودمان را بشناسیم که چه مسئولیت سنگینی به عهده داریم اگر یک لحظه بنشینیم و به این انقلاب فکر کنیم می بینیم که چقدر در مقابل این خونها مسئول هستیم فراموش نباید بکنیم که تمام ملتهای مظلوم از بنگلادش فقیر گرفته تا اروپایی خسته شده از تمدن غرب چشم به انقلاب اسلامی ما دوخته اند و در حال حاضر هزاران چشم امید مظلومین خصوصاً مسلمانان به حرکتهای انقلابی ماست و انقلاب اسلامی را یک الگو قرار داده اند و رسالت ما چه زن باشد چه مرد بسیار سنگین است و این را بدان که زندگی کردن در این دنیا خیلی زودگذر است خوشا بحال مردمی که برای آن دنیای خویش توشه جمع کردهاند و پیوندشان با معبود خویش را همچون کوه استوار و چون دریا خروشان ساختند و ما نیز در این عرصه پیوندمان با خدای خویش محکم و نا گسستنی باشد و دوستی مان فقط با الله باشد و سعی کنیم اول از جهاد اکبر شروع کنیم که بزرگترین است و جهاد نفس.
در ضمن این را فراموش نکن اشجع الناس من غلبه هواه . شجاع ترین شما کسی است که بر نفس خویش غلبه کند و مؤمن کسی است که نفس هرکس را از نفس خود صالحتر و سعی هرکس را از سعی خود خالص و پاکتر بداند و تقوا پیشه کنیم که عمل کم با تقوا خیلی بهتر از عمل زیاد بدون تقواست و تقوا حرکت یک انسان در یک دشت پر از خاراست ، همسرم از من به تو وصیت که باید دنیا را رها کنیم و با خدای خویش پیوندی محکم و ناگسستنی داشته باشیم .
رفتن من به جبهه یک وظیفه شرعی و یک نعمت است که خداوند شامل حال من کرد و یک افتخار برای تو، البته اگر خدا ما را به آن درجه برساند. و خود میدانی که اگر تکلیف الهی بر دوشم نبود زندگی واقعیمان را که خدا در آن حاکم است یک لحظه رها نمی کردم. من از خدا می خواهم که به تو صبر بدهد. و این مردم را رها نکن خدمتگزارشان باش. اینها همان مردمی هستند که در این زمان همه چیزشان را در طبق اخلاص گذاشتند.
مردم امام را تنها نگذارید پیرو این حکومت و ولی فقیه باشید که پیروی این حکومت از روی علاقه و شناخت و پذیرفتن با عقل است و حکومتهای دیگر فقط اطاعت میکنند. سعی کنیم زمینه را برای ظهور آقا امام زمان عج آماده کنیم خصوصاً با حضور مردمی در جبهه ها چون که یک تکلیف الهی بر دوش یکایک ما است و بعد منتظر باشیم هنگامی می توانیم منتظر ظهور حق باشیم که به خودمان رنگ خدایی بزنیم و ارزش خودمان را بدانیم. و بهتر بتوانیم خدمت کنیم.
همسرم تنها آرزویم در اینجا این است که تو تحصیل کنی و من جزء کسانی باشم که راه را برای دیگران هموار می سازند و تو جزء کسانی هستی که باید در دانشگاه اسلامی تحصیل کنی و بهتر بتوانی خدمت کنی، نمازهایت را سر وقت به جا بیاور و اگر شد به جماعت. و پدر و مادر عزیزم، خداوند به شما توفیق عنایت فرماید شما نیز سعی کنید با هم مهربان باشید و غم همدیگر را بخورید و نمازهایتان را به موقع بجا بیاورید و این را میدانید که همسرم برای شما مهدی دوم است را خوب نگه دارید. اگرخداوند شهادت را نصیب من کرد دوست دارم که در بهشت زهرا سلام الله باشم ولی مرا به محله خود (رشت) ببرید شاید جسمم باعث حرکت مردم شود و شهدای آنجا تعدادش زیاد شود، با توجه به اینکه می دانم برای همسرم خیلی سخت است ولی او انگیزه مرا می داند. باتمام سختی می دانم وجود من هرجا باشد آمدن او به آنجا آسان می شود.
شهید مهدی شریفی پور در برخی نوشتارهای خود آورده است: قبل از اینکه مسئولیتی را بپذیری بایستی در خود تجدید نظر کنی و خود را با مکان و موقعیت آن مسئولیت بسنجی. حال که آن را پذیرفتی باید توان کار را در خود بالا بری و با برنامه ریزی کار کنی و جاذبه و دافعه داشته باشی و مهمتر اینکه بینش مذهبی و سیاسی تو باید از افراد تحت امر تو بیشتر باشد.
خاطرات شهید
مهدي از عنفوان جواني مؤدب و با نزاكت رفتار ميكرد و به رعايت محرمات ديني پايبند و متعهد بود.
بعد از گرفتن ديپلم به سبب علاقه و استعداد سرشاري كه داشت در دانشگاه تهران، رشته مديريت پذيرفته شد. مهدي زماني كه نسيم پرطراوت امام به مشامش رسيد بيآنكه تسامح كند از پيروان خط امام شد و به سهم خود در پيشبرد اهداف انقلاب شركت فعال نمود.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مهدي عضو سپاه پاسداران شد و در بهداري سپاه مشغول به كار گرديد.ماهم به اتفاق والدين بار ديگر به شمال برگشتيم و پدرم در روستاي چوكام مشغول كشاورزي شد.
چند وقت بعد برادرم مهدي همانجا با خانمي آشنا شد و از ما خواست، مراسم ازدواجش را در نهايت سادگي برگزار كنيم.
با شروع جنگ، كار و مشغلة مهدي در بهداري بيشتر شد اما بنا به تكليفي كه در خود احساس ميكرد هربار كه به شمال ميآمد جوانهاي مؤمن محله را جمع ميكرد و آنها را با وظايف ديني و اسلاميشان آشنا ميساخت.
با حمايت مهدي انجمن اسلامي مسجد جيرهسر چوكام راه اندازي شد و هربار از پول خود وسايل مورد نياز انجمن را خريداري ميكرد.
او با تواضع و مردم داري خود توانست دلهاي بسياري را شيفتة خويش كند و بواسطة توجهي كه به مردم نيازمند و افراد بيبضاعت روستا داشت باعث افتخار اهل روستا بود.
يك روز كه از تهران به مرخصي آمد ديدم مقدار زيادي دارو و وسايل بهداشتي با خود آورده است.
وقتي پرسيدم: «برادر اينها را براي چه آوردهاي؟» گفت:
«ميدانستم در روستاي ما افراد نيازمند زياد هستند. بعد از شناسايي آنها تصميم گرفتم تا در حد توانم برايشان داروهاي مورد نياز را تهيه كنم و بياورم.»
او سالي چند بار براي ديدن ما به شمال ميآمد و پدرم از محصول كشاورزي مقداري برنج به او ميداد تا با خود به تهران ببرد.
بزرگي روح برادرم مهدي باعث شد تا اشك در چشمانم حلقه زند و از اينكه كاري كردم تا راز مگوي خويش را بگويد شرمندهتر شدم.
بعد از مدتي به لحاظ لياقت و خدمت صادقانه، مهدي به عنوان فرماندة بهداري لشكر 10سيدالشهدا (عليهالسلام) منصوب شد.
صفاي وجود او باعث شد تا معاونش فرهاد آسماني، در بهداري لشكر از محبان بي نظيرش باشد و با وي پيمان اخوت ببندد.
تابستان 1365بود كه با خبر شديم برادرم مهدي از طرف لشكر سيدالشهدا (عليهالسلام) عازم جبهه شده و به منطقه مهران رفته است.
تا اينكه صبح روز 16/4/1365 به ما اطلاع دادند برادرم مجروح شده و در بيمارستان تهران بستري است.
ما بلافاصله از شمال به تهران رفتيم تا از حالش باخبر شويم. هنگامي كه به بيمارستان رسيديم حس خوبي نداشتيم و همه نگران و مضطرب بوديم. با ديدن چهرة همسر برادرم فهميديم كه او شهيد شده و بايد خود را براي وداع با مهدي آماده كنيم.
مناجات نامه شهید
قسمتی از مناجاتنامه شهيد مهدي شريفي پور
خدايا : ترا قسمت ميدهم به عصمت پيامبرت به مناجات علي به حلم حسن به شهداي حسين بن علي رزمندگان اسلام که در جبهه هاي حق عليه باطل مي جنگند پيروزي نصيبشان بگردان.
خدايا : ترا به دعاهاي شب رزمندگان قسمت ميدهم طول عمر به رهبرکبير انقلاب عنايت فرما.
خدايا : گناهکارم به درگاه تو آمده ام خدايا عنايتي کن تا ما را نيامرزيدي از اين دنيا مبر.
خدايا : هرکس در هرد [هر] لباسي به جمهوري اسلامي ايران خدمت مي کند مورد قبول درگاهت قرار بده
خدايا : دشمنان اسلام و دشمنان اين جمهوري که با خون بهترين عزيزان آبياري شده اگر قابل ارشادند ، ارشاد و اگر نيستند ذليل و خوار بگردان .
خدايا : مکر و حيله منافقين و اربابشان آمريکا را بخودشان باز گردان . خدايا ريشه صدام و صداميان را برکن .
خدايا : فرج بقيه ا… الاعظم (ع) تعجيل بفرما.
خدايا : به ما توفيق بندگي و طاعت بفرما و مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده .
خداوندا : بار الها ما را يک لحظه بخودمان وامگذار.
نقد و بررسیها
هیچ دلنوشته ای برای این شهید نوشته نشده است.