وي در سال 1345 در يك خانواده مذهبي چشم به دنيا گشود كه نام او را عادل گذاشتند ؟؟؟؟ او مظهر پاكي او را از زمان بدو تولد نشان مي داد عادل از همان كودكي دنبال مسائل مذهبي مي رفت كه زود هم ياد گرفت وي را در كودكي دكتر معالجش از خانواده اش تقاضاي فرزندي كرده بود ولي خانواده وي تقاضاي او را رد كرده بودند بعد كه بزرگ شده بود يك روز بچه ها به او گفتند عادل الآن فرزند دكتر بودي خودت هم در آينده دكتر مي شدي و وضعيت زندگيت بهتر بود عادل خنديد و گفت نه وضعيت من الآن بهتر است تا اينكه فرزند يك دكتر شده بودم من به ماديات فكر نمي كنم خدا مي داند اگر وضع من خوب بود از كجا سر در مي آوردم عادل در اوايل انقلاب نوجوان كم سني بود ولي با آن حال خيلي فعاليت داشت شبها با بچه ها اعلاميه به ديوار مي پسباند و روزها هم در تظاهرات شركت مي كرد عادل در دل هيچ ترسي از شهادت نداشت در اوايل جنگ ايران و عراق كه برادرش اصغر به جبهه اعزام شد عادل خيلي خود را به اين مسجد و آن مسجد زد تا وي را هم به جبهه اعزام كنند ولي چون سنش كم بود قبول نمي كردند آنقدر ناراحت بود و مي گفت كه من بايد به جبهه بروم بعد كه برادرش از جبهه برگشت با كارت و شناسنامه وي به جاي او برود در هنگام اعزام در پادگان امكام حسن خود فكري كرده بود كه اگر برود و شهيد شود شناسنامه برادرش باطل مي شود خود برگشته بود و به مسئول پذيرش گفته بود كه اعزام نكردند ولي خود با فعاليت بيشتر خود باعث شد كه وي را به جبهه كردستان به بانه اعزام كردند وي در آنجا زخمي شد و به بيمارستان اعزام شد و شش ماه در آنجا بستري بود كه زخم خوب نمي شد از گوشت ران بريده و زخم را ترميم كرده بودند بعد از مدتي گفت من دوباره مي روم پدرش هر چقدر گفت بگذار زخمت خوب شود قبول نكرد پدرش گفت پس با هم به جبهه جنوب برويم و همسنگر شويم وي قبول نكرد و دوباره به كردستان بازگشت عادل در سپاه بوكان ثبت نام كرد و محافظ امام جمعه بوكان شده بود يك بار كه به مرخصي آمده بود يكي از دوستان به او گفت وضعيت بوكان خراب است وي گفت من خودم مي خواهم در جاي شلوغ پاسداري كنم عادل در روز 16/7/62 كه امام جمعه بوكان را اسكورت كرده بودند به درجه شهادت نائل شد.
فعاليت هاي مهم عبادي و معنوي :
وي شبها اعلاميه به ديوار مي چسباند و روزها در تظاهرات شركت مي كرد.
شهید عادل آفتابی در بیست و یکم بهمن 1345 ، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش عوض، کارگر بود و مادرش، منصوره نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفدهم مهر 1362 ، در بوکان بر اثر اصابت گلوله توسط گروههای ضدانقلاب شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
برچسب: شهدای ترور شهید عادل آفتابی عادل آفتابی
نامه ی شهید
سلام عليكم : پس از عرض سلام اميدوارم كه حالتان خوب بوده باشد و نگراني نداشته باشيد بحمد الله. پدر و مادر عزيزم سلام عليكم ، اميدوارم كه حال شما و بچه ها خوب باشد و اگر از حال من خواسته باشيد به اميد خدا خوب است و جاي نگراني در آن نيست الآن كه اين نامه را به شما مي نويسم خيلي خوشحالم پدر و مادر عزيزم كار ما اينجا درست شده است و الآن مشغول كار هستيم و جايمان مشخص است. پدر و مادر مهربانم اميدوارم مرا بخاطر بد زبانيهايم ببخشيد و مرا دعا كنيد تا خدا به من اخلاق خوب و قدرت درك بيان را بدهد ديگر حرف و صحبت ندارم. از طرف من به آقا رضا – اكبر آقا و اصغر و محبوبه و علي و عمه ام ، آقا ولي و عموهايم و دائي و زن دائي و فاطمه خانم و كليه بچه هاي محل سلام برسانيد بخصوص بچه هاي مسجد و سلام مرا به ناصر برسانيد و بگوئيد عادل به حميد هم سلام رساند و سلام مرا به عارف ، ابوالفضل ، سميه ، شيرين ، زهرا كوچولو و عباس و كليه بچه ها سلام برسانيد از خداوند بزرگ توفيق شما را خواستارم.
بسمه تعالي
با درود بر رهبر انقلاب اسلامي و با سلام به بقيه الله الأعظم امام زمان (عج) و با درود به شهداي صدر اسلام اميدوارم كه سلام مرا بپذيريد. پس از عرض سلام به نور چشمانم تنها خواهر عزيزم اميدوارم كه حالتان خوب بوده باشد و در سايه خداوند به خوبي و خوشي بسر بري خواهر گراميم اگر از حال اينجانب خواستار باشي به اميد خدا خوب بوده و در سايه خداوند متعال به خوبي و خوشي بسر مي بري خواهر جان از طرف من نگران نباشيد چون خدا با ماست و ما را ياري مي كند و من هم از طرف شما نگراني ندارم كه مي دانم خدا شما را ياري مي كند محبوبه جان مي بخشي كه من قبلاً تو را آزار دادم اگر مي شود به بزرگي خودت مرا ببخش و حلالم كن چون ممكن هست هر لحظه مرگ مرا فراگيرد و افسوس بخورم چون تو را آزار داده ام بالاخره خواهش مي كنم مرا ببخش و مرا ببخش كه باشما خداحافظي براي علي آقا.
دوستدارت عادل
پس از عرض سلام اميدوارم كه حالتان خوب بوده باشد و در سايه خداوند متعال به خوبي و خوشي بسر بري اگر از احوالات اينجانب خواستار باشي به لطف خدا خوب است و جاي نگراني در آن نيست علي آقا در كارهايت هميشه به فكر خدا باش تا شيطان گمراهت نكند. از طرف من روي شيرين را ببوسيد از طرف من به همه سلام برسانيد و بگوئيد مي بخشند كه يكي يكي اسم نبرده ام چون جا نبود.
بسمه تعالي
پس از عرض سلام به پدر و مادر گرامي اميدوارم كه حالتان خوب بوده باشد و در سايه خداوند متعال به خوبي و خوشي باشيد پدر و مادر عزيزم من كه اين نامه را براي شما مي نويسم پدر و مادرم ما را هنوز به جاي اصلي خودمان نبرده اند وقتي كه به آنجا رسيديم آدرس دقيق خودم را مي دهم راستي من چند روز پيش تقريباً 11/10/61 يك نامه براي شما نوشته ام آيا بدستتان رسيد يا نه اگر نامه ام رسيده است پس بفهميد كه من صحيح و سالم هستم صحبتي ديگر ندارم . از طرف من به رضا و فرزانه و عباس و اكبر و ناهيد و سميه و اصغر و محبوبه و علي و عارف و ابوالفضل و ولي و عمه ام سلام برسانيد و به ساير فاميلها و همسايه ها سلام برسانيد و بگوئيد براي امام و رزمندگان دعا كنند. خداحافظ. 19/10/61 .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
دوستدار شما فرزندتان عادل آفتابي
نقد و بررسیها
هیچ دلنوشته ای برای این شهید نوشته نشده است.