تخفیف‌ها و قیمت جشنواره‌ها در قیمت فروش در نظر گرفته نمی‌شود
توجه : برای فیلتر کردن نمایش ها در نمودار بر روی عنوان هریک کلیک کنید .

شهید صفرقلی عزیزیshahid safargholi azizi

محل خدمت: آموزش و پرورش شناسه ایثار شهید : 3255400 دسته:

شهید صفر قلی عزیزی در سال 1343 در خانواده ای نسبتا متوسط به دنیا آمده او از کودکی آرام و محبوب بود دوره تحصیلی خود رابا موفقیت به اتمام رساند و موفق به اخذ دیپلم علوم طبیعی شد و در سال 1361 و یک در امور تربیتی آموزش و پرورش منطقه 17 تهران به اشتغال درآمد و به عنوان مربی تربیتی و مدرس قرآن و دینی فعالیت میکرد.

اولین بار در سلا 1362 به مدت شش ماه در منطقه اندیمشک خدمت کرد و به علت مجروحیت بوسیله ترکش خمپاره مجبور به ترک جبهه شد مرتبه دوم در سال 1363 در سنگرهای اهواز بوسیله بمب شیمیایی از ناحیه ریه و صورت مجروح شد و به تهران اعزام شد. و در اخرین دوره خدمتش در جبهه های جنگ در سال 1364 در منطقه مهران شهید و به لقاءا.. پیوست.

تلاوت سوره مبارکه الرحمن به نیت این شهید

تماس بگیرید

289 بار دیده شده مقایسه
در سال 83 مدرسه ابتدایی شهید صفرقلی عزیزی در خیابان ابوذر به نام این شهید مزین شده است.

شهید صفر قلی عزیزی در سال 1343 در خانواده ای نسبتا متوسط به دنیا آمده او از کودکی آرام و محبوب بود دوره تحصیلی خود رابا موفقیت به اتمام رساند و موفق به اخذ دیپلم علوم طبیعی شد و در سال 1361 و یک در امور تربیتی آموزش و پرورش منطقه 17 تهران به اشتغال درآمد و به عنوان مربی تربیتی و مدرس قرآن و دینی فعالیت میکرد.

همواره به فکر تربیت و تعلیم دانش اموزان ونونهالان بود او مربی دلسوز و فداکاری بود و همیشه سعی میکرد مشکلات معنوی و بعضا مادی دانش آموزان را به هر نحوی که ممکن است حل نماید حتی گاهی اوقات از در آمد محدود خود مایحتاج بچه هایی را که بی بضاعت بودند، تهیه می نمود.

در بین دوستان و همکاران خود نیز محبوبیت خاصی داشت چون در هر زمان و در هر مکان به فکر دیگران بود و مشکلات آنها را مشکل خود می دانست و سعی میکرد تا دیگران را یاری نماید. فروتنی و تواضع و از خود گذشتگی و محبت به دیگران از خصوصیات خاص او بود.

در خانواده نیز فرزندی عزیز و برادری مهربان بود و پیوسته به فکر برادر و خواهران کوچکترش بود سعی میکرد انها را راهنمایی و همیاری نماید، بیش از هر کس در این دنیا بعد از خداوند یگانه مادرش را دوست داشت و سعی میکرد که مادر همیشه ازاو راضی باشد .

نماز خود را هیچوقت ترک نمی کرد و اصرار داشت که نمازش را در مسجد به صورت جماعت اول وقت بخواند جمعه ها نیز چه در سرما می شد و چه در گرمای تابستان به نماز جمعه شرکت می نمود و نماز شب و قرائت قرآن را نیز پیوسته به جا می آورد به یاد دارم که دائما با امام جماعت مسجد محل سرگر بحث و گفتگو بود وهمیشه در کارهایش با او مشورت می نمود و چیزی را که همیشه از امام جماعت میخواست این بودکه ایشان، شفاعت او را از امام حسین (ع) و ائمه اطهار بنمایند و برای او طلب شهادت کنند.

در حین خدمتش در آموزش و پرورش هیچوقت از جبهه و جنگ غافل نبود و این را وظیفه خود می دانست که در جبهه شرکت نمایدو برای دفاع از کشور و دین ، سه بار به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد.

اولین بار در سلا 1362 به مدت شش ماه در منطقه اندیمشک خدمت کرد و به علت مجروحیت بوسیله ترکش خمپاره مجبور به ترک جبهه شد مرتبه دوم در سال 1363 در سنگرهای اهواز بوسیله بمب شیمیایی از ناحیه ریه و صورت مجروح شد و به تهران اعزام شد.

ودر اخرین دوره خدمتش در جبهه های جنگ در سال 1364 در منطقه مهران شهید و به لقاءا.. پیوست.

او در ماه صفر به دنیاآمد ، در ماه صفر به شهادت رسید.

برچسب:

اطلاعات کلی
نام و نام خانوادگی

صفرقلی عزیزی

نام مستعار

نام پدر

همتعلی

تاریخ تولد

1343/01/02

سن

21

تاریخ شهادت

1364/07/27

محل شهادت

مهران

شهادت در عملیات

نحوه شهادت

اصابت ترکش

مزار شهید

بهشت زهرای تهران
قـطعـه 27 ردیـف 32 شـماره ب

درصد جانبازی

محله

اطلاعات سازمانی
حوزه بسیج

محدوده پایگاه

پایگاه فعالیت

مسجد فعالیت

یگان خدمت

نیروی مقاومت بسیج

سمت و رتبه

رزمنده

رسته خدمت

ویژگی های شهید
فرهنگی مذهبی

ورزشی

شغلی

کارمند آموزش و پرورش
مربی قرآن
معلم

تحصیلات

دیپلم

رشته تحصیلی

علوم تجربی

محل تحصیل

وصیت نامه شهید

قطعه ای از نامه ای که برای خانواده خود نوشته بود

مادر عزیزم شاید ندانی چقدر شما را دوستدارم زیرا من بعد از خداوند تمام زندگیم را مدیون شما هستم واگر می بینی شما راتنها گذاشتم وا .. بخاطر احتیاج جبهه و به خاطر رضای خداوند بود و گرنه می توانستم من هم کار راحتم را انجام دهم و این سختی را به جان خودم نخرم . اما من می ترسم فردای قیامت نتوانم جواب پیامبر (ص) و آقا امام حسین (ع) را بدهم ، که چرا دین و امام را یاری نکردی و بنده شرمنده شوم.

تصویر مزار شهید

تصاویر شهید

تصاویر گواهی ها و مدارک شهید

لطفا پیش از ارسال دلنوشته خود درباره شهید موارد زیر را مطالعه و بررسی نمایید.

الف) متن دلنوشته شما قبل از انتشار در وبسایت ، به طور دقیق بررسی می گردد و پس از تایید با نام خودتان برای عموم منتشر می گردد. بنابراین خواهشمندیم در ارسال متن خود دقت نمایید.

ب) در صورتی که دلنوشته ارسالی شما دارای محتوایی باشد که بتوان روی آن کار بیشتری کرد ، با هماهنگی خودتان ، ویراستاران وبسایت از نظر ادبی آن را ویرایش نموده و پس از ایجاد شاخ و برگ مناسب ، نسبت به انتشار آن در بخش های دیگر وبسایت اقدام می نمایند.

ج) توجه نمایید که از انتشار محتوای دارای اصطلاحات و الفاظ نامناسب ، محتوای مغایر با قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران و هرگونه محتوایی که رنگ و بوی سیاسی و جناحی داشته باشد ، جدا معذوریم.

د) استدعا داریم که فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیش‌ از‌ حدِ معمول ، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحه‌کلید بپرهیزید. تنظیمات دقیق متن ارسالی شما توسط ویراستاران وبسایت انجام می گردد.

خاطره شهید خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 خاطره برای شهید صفرقلی عزیزی

  1. توسطدر تاریخ

    به برادرم، شهید آسمانی‌ام…

    سلام عزیز دلم،
    سلام ای تکیه‌گاه مهربان کودکی‌ام،
    ای روشنایی خاموش‌نشده‌ی خانه‌مان،
    سلام بر تو که هنوز نفس‌های حضورت در هوای زندگی‌مان جاری‌ست…

    برادرم، هنوز که هنوز است، صدای آن “نترس مادر، من خودم او را بزرگ می‌کنم” در گوشم زنده است؛ گرچه آن روزها من فقط یک سال و ۹ ماه داشتم، اما یقین دارم صدای تو، نگاهت، آغوشت، همه در تار و پود جانم ریشه دوانده‌اند. تو بودی که مرا خواستی، پذیرفتی، عاشقانه دوستم داشتی، و مثل کوه در برابر تمام طوفان‌هایی که می‌خواستند من را از ریشه بکنند، ایستادی.

    تو رفتی، اما نرفتی.
    جسمت از میانمان رفت، اما روحت، حضورت، دعایت، و برکت نامت همیشه همراه من ماند. هر بار که در زندگی‌ام به دوراهی رسیده‌ام، هر بار که از دنیا دلسرد شده‌ام، هر بار که قلبم شکسته، حس کرده‌ام که دستی روی شانه‌ام است، دستی محکم و مهربان، که می‌گوید: «نگران نباش، من با توأم…»

    برادرم…
    تو برای خداوند رفتی، و خداوند هم برایمان تو را عزیزتر کرد.
    تو نه فقط قهرمان جنگ بودی، که قهرمان دل ما هم هستی.
    ما همیشه با افتخار از تو گفتیم و خواهیم گفت، نه فقط چون شهید شدی، بلکه چون شهیدانه زندگی کردی.
    یادت، عکس‌ات، خاطراتت، و حتی سکوتت در خانه‌مان هنوز گرم است.
    من بزرگ شدم، نه در آغوشت، اما در سایه‌ات…
    و خدا را هزاران بار شکر می‌کنم که تو برادرم بودی، هستی، و خواهی بود.

    قول می‌دهم همان خواهر کوچکی باشم که تو آرزو داشتی، همانی که تو می‌خواستی بزرگش کنی؛
    مهربان، باایمان، دل‌پاک، اهل کمک، و سربلند…
    تا وقتی زنده‌ام، چراغ نام تو را روشن نگه می‌دارم، و اگر روزی خدا خواست و دلم آرام گرفت، می‌آیم پیشت، با چشمانی پر از اشتیاق، با دلی که هنوز برایت تنگ است…

    دوستت دارم، برادرم، شهید جاودانه‌ام…

    با تمام عشق،
    خواهرت، که هنوز در آغوش نگاه تو زندگی می‌کند.