تخفیف‌ها و قیمت جشنواره‌ها در قیمت فروش در نظر گرفته نمی‌شود
توجه : برای فیلتر کردن نمایش ها در نمودار بر روی عنوان هریک کلیک کنید .

سردار شهید احمد آذرسراJeneral Ahmad Azarsara

محل خدمت: سپاه پاسداران شناسه ایثار شهید : 00000116 دسته:

شهيد امير آذرسرا در بهمن ماه سال 1335 در يكي از محله هاي جنوب تهران و در يك خانواده پر جمعيت سنتي مذهبي ديده به جهان گشود . از همان عنفوان دوران نوجواني ، عشق به اهل بيت و برگزاري هيئات مذهبي ، در راس امور مورد علاقه وي بود . در اين دوران بدليل عدم وجود امكانات لازم ، اوقات وي ، بيشتر صرف كاركردن گرديد تا ادامه تحصيل . وي ابتدا نزد پدر ، در بازار تهران شغل وي ( استاد كار شيرواني سازي ) را ادامه داد. در سال 1355 مشمول خدمت نظام وظيفه گرديد و 2 سال تمام در يكي از نقاط مرزي كشور ( مهاباد ) به حراست از كشور پرداخت . پس از فراغت از خدمت سربازي ، در تشكلها و گروههاي مخالف نظام شاهنشاهي سابق فعاليت چشمگيري داشت . عمده فعاليتهاي وي در اين دوران : برگزاري جلسات مذهبي و آشنا ساختن مردم محل با فعاليتهاي سوء نظام سابق ، تكثير و پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني ( ره ) ، برپايي تظاهرات و …. بود.

در بهمن ماه 1357 از اعضاي هيئت استقبال از حضرت امام بود و از همان آغاز انقلاب همكاري خود را با نهاد هاي آغازين انقلابي آغاز كرد . پس از فرمان حضرت امام مبني بر تاسيس سپاه پاسداران ، ايشان به افتخار پاسداري نائل آمدند . در آغاز بدليل اينكه تازه از خدمت سربازي فارغ گشته بودند و تجربه داشتند ، دوره عمومي پاسداري را در سال 1358 گذراندند .

تلاوت سوره مبارکه الرحمن به نیت این شهید

تماس بگیرید

524 بار دیده شده مقایسه

شهيد امير آذرسرا در بهمن ماه سال 1335 در يكي از محله هاي جنوب تهران و در يك خانواده پر جمعيت سنتي مذهبي ديده به جهان گشود. پدرش محمود و مادرش، زلیخا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سیزدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فکه بر اثر اصابت ترکش به گردن توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است. از همان عنفوان دوران نوجواني ، عشق به اهل بيت و برگزاري هيئات مذهبي ، در راس امور مورد علاقه وي بود . در اين دوران بدليل عدم وجود امكانات لازم ، اوقات وي ، بيشتر صرف كاركردن گرديد تا ادامه تحصيل . وي ابتدا نزد پدر ، در بازار تهران شغل وي ( استاد كار شيرواني سازي ) را ادامه داد. در سال 1355 مشمول خدمت نظام وظيفه گرديد و 2 سال تمام در يكي از نقاط مرزي كشور ( مهاباد ) به حراست از كشور پرداخت . پس از فراغت از خدمت سربازي ، در تشكلها و گروههاي مخالف نظام شاهنشاهي سابق فعاليت چشمگيري داشت . عمده فعاليتهاي وي در اين دوران : برگزاري جلسات مذهبي و آشنا ساختن مردم محل با فعاليتهاي سوء نظام سابق ، تكثير و پخش اعلاميه هاي حضرت امام خميني ( ره ) ، برپايي تظاهرات و …. بود.

در بهمن ماه 1357 از اعضاي هيئت استقبال از حضرت امام بود و از همان آغاز انقلاب همكاري خود را با نهاد هاي آغازين انقلابي آغاز كرد. پس از فرمان حضرت امام مبني بر تاسيس سپاه پاسداران ، ايشان به افتخار پاسداري نائل آمدند . در آغاز بدليل اينكه تازه از خدمت سربازي فارغ گشته بودند و تجربه داشتند ، دوره عمومي پاسداري را در سال 1358 گذراندند . ازدواج ايشان مصادف گشت با ، آغاز جنگ تحميلي ، يعني شهريور ماه 1359 . ايشان يك ماه پس از گذشت يك ماه از ازدواج ، وي حدود 3 ماه به يكي از مناطق غربي كشور : كردستان و مهاباد جهت دفع فتنه اشرار رفتند . از سال 60 با متولد شدن اولين فرزند ( مهدي ) ، دوره جديدي از زندگي ايشان آغاز گرديد . وي در مجموعه سپاه رسته حفاظت شخصيت را برگزيد و در سپاه حفاظت انصارالمهدي ( عج ) مشغول به فعاليت گرديد . قبل از اين ايشان در شاخه هاي : تعاون ، عمليات و … مشغول به فعاليت بودند . در ابتدا ايشان در مجلس قديم و حفاظت از نمايندگان انجام وظيفه مي نمودند . سپس در دادستاني كل كشور ( قوه قضائيه ) ، نخست وزيري و در نهايت مجلس خبرگان و محافظ آقايان : مير حسين موسوي و آيت ا… امامي كاشاني ( حفظه ا… ) بودند .

در اين برهه ها وي چندين مرتبه مورد تعدي و اقدام ترور واقع مي شوند . كه در يك مورد ، يكي از منافقين در اعترافات خود ، نام ايشان را در ليست ترور شوندگان خود ابراز نموده بود . پس از ورود جنگ به مراحل دشوارتر و لزوم حضور ايشان در اين جبهه ، وي اصرار بر حضور در جبهه مي نمايند كه بدليل نياز به وجود ايشان در سنگر حفاظت از سرمايه هاي نظام ، با درخواست ايشان موافقت نمي شود . با پافشاري وي ، مسئولين متقاعد شده و وي را با عنوان ماموريت به لشكر 27 محمد رسول ا… مي فرستند . از اين تاريخ حضور چشمگير وي در غالب عملياتهاي جنوب و غرب ، حس مي شود .

در بهار سال 62 وي بهمراه برادر كوچكترش ( شهيد ماشاءا… آذرسرا ) در يكي از مناطق غرب كشور ( سرپل ذهاب ) ، در يكي از عملياتها ، حضور پيدا مي كند . در اين عمليات كه يكي از فرازهاي عمر شهيد گرانقدر مي باشد ، وي برادر خود را از دست مي دهد و خود نيز از ناحيه صورت و چشمان ، دچار آسيب جدي مي شود .  اين دوره نيز مصادف است با طلوع دومين فرزند وي ( ميثم ) . پس از تشييع پيكر برادر و بهبودي نسبي ، مجدداً به جبهه عازم مي شود و در غالب گردانهاي متفاوت به دفاع از حريت نظام جمهوري اسلامي مي پردازد . در نهايت ، در ارديبهشت ماه سال 1365 و در منطقه عمومي فكه ، در عمليات بعنوان فرمانده گروهان حضور دارد . پس از آزاد سازي اين منطقه ، يگانها منطقه را جهت مرخصي ترك مي كنند و تنها يك گردان جهت حفاظت از اين منطقه حضور دارد كه با پاتك 3 تيپ مكانيزه دشمن مواجه مي شوند . پس از مقاومت وصف ناپذير ، در غروب روز 13 ارديبهشت ، بدليل اصابت تركش خمپاره ، به لقاء ا… مي پيوندد . منطقه مورد تصرف بعثي ها قرار مي گيرد و پيكر مطهرش 13 روز در منطقه باقي مي ماند . پس از رجعت پيكر ، حضرت آيت ا… امامي كاشاني بر سر پيكر حاضر شدند و در يك تشييع پرشكوه ، پيكر مطهرش در جوار برادر مدفون مي گردد .


خانواده آذرسرا از خانواده‌های سرشناس منطقه ۱۷ هستند. منطقه‌ای با بیش از ۴ هزار شهید که به دارالشهدای تهران معروف است. امیر و ماشاءالله آذرسرا دو برادر شهید این خانواده هستند. علاوه بر آن‌ها خواهرزاده‌شان عباس نورمحمدی هم از شهدای دفاع‌مقدس است. در یک روز سرد آذرماهی به دیدار زلیخا کاووسی، مادر شهیدان امیر و ماشاءالله آذرسرا که مادربزرگ شهید عباس نورمحمدی هم است رفتیم. روز حضور ما سکینه آذرسرا خواهر امیر و ماشاءالله و مادر عباس نورمحمدی هم حضور داشت. ماحصل گزارش و گفت‌وگوی ما را پیش‌رو دارید.

خیابان پر شهید
از متروی زمزم که پیاده می‌شوم تا خیابان شهید شهسوار حقیقی راه زیادی نیست. در این خیابان نسبتاً طولانی، تمامی کوچه‌ها مزین به نام شهدا هستند. آدرس ما نشان می‌دهد که باید به کوچه شهید بابازاده برویم. در این کوچه، خانه مادر شهیدان آذرسرا قرار دارد. از قبل هماهنگ کرده‌ایم و وارد می‌شویم. مادر شهید پیرزنی حدوداً ۸۰ ساله است که گرد پیری برحافظه‌اش سنگینی می‌کند. با این وجود با روی باز از ما استقبال می‌کند و هر چه به یاد دارد از زندگی و دو فرزند شهیدش می‌گوید:من هفت پسر و دو دختر داشتم که خدا دو تا از پسرهایم را خرید و با شهادت برد. غیر از احمد (امیر) و ماشاءالله پسر‌های دیگرم هم به جبهه رفته‌اند و یکی از پسرهایم جانباز است.

پدر ۲ فرزند
شهید امیر آذرسرا که گویی اسم اصلی‌اش احمد است، متولد سال ۱۳۳۵ بود و سال ۶۵ که به شهادت رسید ۳۰ سال داشت. مادر شهید می‌گوید: احمد متأهل بود و دو فرزند پسر داشت. وقتی به جبهه می‌رفت، پسر بزرگش سن کمی داشت. به او می‌گفتم مادرجان تو همسر جوانی داری و فرزندت کوچک است، اینقدر که جبهه می‌روی، کمی به فکر آن‌ها باش. مبادا فرزندت بدون پدر بزرگ شود، اما امیر اعتقاداتی داشت که نمی‌توانست از آن‌ها دست بکشد. او هم مثل همه پدر‌ها فرزندش را دوست داشت، ولی می‌خواست به انقلاب و کشورش خدمت کند. امیر وقتی به شهادت رسید، پسر دومش تازه به دنیا آمده بود. یادم است از دیدن فرزند دومش ذوق زده بود. خیلی فرزندانش را دوست داشت. نوه‌ام فقط ۴۰ روز داشت که پدرش شهید شد. از مادر شهید می‌خواهم خصوصیات بارز اخلاقی امیر را برایمان بازگو کند. می‌گوید: مرد بود که توانست از شیرینی در آغوش کشیدن فرزند نوزادش بگذرد و به جبهه برود. امیر همیشه نمازش را اول وقت می‌خواند. با اینکه خانه و زندگی‌اش از ما جدا بود، هر وقت می‌خواست برای خانه خودش خرید کند، به خانه ما می‌آمد و از من می‌پرسید اگر چیزی نیاز دارم بگویم تا برای من هم تهیه کند. یا وقتی نان می‌گرفت، برای ما هم می‌خرید. اول به خانه ما می‌آمد، نان ما را می‌داد و بعد به خانه خودشان می‌رفت.

حسرت شهادت

از نظر شناسنامه‌ای امیر ۹ سال از برادرش بزرگ‌تر بود. ماشاءالله متولد سال ۱۳۴۴ بود، اما مقدر شد زودتر از برادر بزرگ‌ترش در سال ۶۲ به شهادت برسد. امیر هم سه سال بعد و در سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید. مادر شهیدان بیان می‌کند: امیر بعد از شهادت ماشاءالله خیلی حسرت می‌خورد. هر وقت فرصت می‌کرد به مزار برادرش می‌رفت. ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ امیر هم به آرزویش رسید و شهید شد. بیشتر از ۴۰ روز پیکرش در منطقه ماند و بعد او را به خانه آوردند، ولی نگذاشتند پیکرش را ببینیم. او را در قطعه ۲۸ بهشت زهرا (س) کنار مزار برادرش ماشاءالله دفن کردیم.

به خاطرات شهید ماشاءالله آذرسرا می‌رسیم و از مادر می‌خواهیم از شهید ۱۸ ساله خانه‌شان بیشتر بگوید: ماشاءالله بچه مهربانی بود. حتی اگر پرنده‌ای را می‌دید که از لانه‌اش بیرون افتاده است، سعی می‌کرد او را به لانه‌اش برگرداند. خیلی به پرواز علاقه داشت و عاقبت با بال‌های شهادت پرواز کرد.

چشم‌های بسته

مادر شهیدان ادامه می‌دهد: پسرم ماشاءالله سال ۶۲ به شهادت رسید. در همان عملیاتی که شهید شد، امیر هم شرکت کرده بود که چشم‌هایش براثر بمباران شیمیایی دشمن آسیب دید. وقتی پیکر ماشاءالله را آوردند، امیر با چشم‌های بسته در مراسمش شرکت کرد. بعد از آن بار‌ها به مزار برادرش می‌رفت و می‌گفت: انتقام او را می‌گیرم. ماشاءالله هنگام شهادتش تنها ۱۸ سال داشت، مجرد بود و با گلوله‌ای که به سرش اصابت کرد، به شهادت رسید.

گویا ماشاءالله هنگامی که به جبهه می‌رفت، به مادر قول داده بود اگر خودش نیامد، پیکرش برمی‌گردد. مادر می‌گوید: آخرین بار که ماشاءالله به جبهه می‌رفت، به من گفت: اگر شهید شدم مبادا شیون و ناله نکنید. سعی کنید آبروی خانواده شهید را حفظ کنید. به او گفتم پسرم به این شرط در شهادتت صبر می‌کنم که لااقل جنازه‌ات را به ما نشان بدهند. قول داد و از خانه خارج شد. رفت و پشت سرش آب ریختم. یک هفته بعد پیکرش را برای ما آوردند. روز تشییع جنازه، بچه‌های محله گل‌های سرخ و سفید روی ماشاءالله می‌ریختند و من برای آخرین بار چهره زیبای پسرم را دیدم.

عاشق پرواز

از مادر شهید در حالی که قاب عکس ماشاءالله را به دست می‌گیرد، عکس می‌اندازم. همانطور که به عکس پسرش نگاه می‌کند، می‌گوید: ماشاءالله از بچگی به پرواز و جنگیدن علاقه داشت. نوجوان که شد، جنگ شروع شده بود. دوست داشت شهید شود. پسر خوب و سربه زیر و بسیار مهربانی بود. حرف من و پدرش را گوش و در کار‌های خانه کمک می‌کرد. وقتی خیلی کوچک بود شمشیر چوبی دستش می‌گرفت و می‌گفت: می‌خواهم با دشمنان امام حسین (ع) بجنگم. عاقبت هم که سرباز امام خمینی شد. مگر نه آنکه انقلاب ما در امتداد عاشوراست. مگر نه آنکه امام خمینی نایب برحق امام زمان بود، بنابراین ماشاءالله همانطور که دوست داشت در رکاب امام زمانش به شهادت رسید.

داغ ۲ برادر و یک فرزند

عباس نورمحمدی خواهرزاده شهیدان امیر و ماشاءالله آذرسرا سال ۶۲ به شهادت رسیده است. سکینه آذرسرا مادر عباس و خواهر امیر و ماشاءالله در دفاع مقدس داغ دو برادر و یک فرزند را چشیده است. از او می‌خواهم فرزند شهیدش را معرفی کند. می‌گوید: عباس از دو دایی شهیدش کوچک‌تر بود. سال ۱۳۴۷ خدا او را به ما هدیه داد. همانطور که دایی‌هایش به جبهه می‌رفتند، عباس هم در سن کم جبهه‌ای شد. فقط ۱۵ سال داشت که برای بار اول به جبهه اعزام شد. خیلی با رفتنش مخالفت نکردم. فقط گفتم اول درست را بخوان و بعد برو. در جواب گفت: مادر جان امام دستور داده که جبهه‌ها را خالی نکنیم و ما باید به حرف ایشان گوش بدهیم. وقتی دلایلش برای جبهه رفتن را شنیدم تصمیم گرفتم به او اجازه رفتن بدهم. خیلی‌ها فکر می‌کردند من مانع رفتن پسر ۱۵ ساله‌ام به جنگ می‌شوم، اما، چون پای اعتقاداتمان در میان بود، موافقت کردم و عباس به جبهه رفت.

۹ سال مفقودی

پیکر شهید نورمحمدی حدود ۹ سال مفقود بود. مادر شهید می‌گوید:پسرم بعد از اعزام حدود دو ماه در پادگان بلال بود. بعد به جبهه رفت و چند روزی به مرخصی آمد، اما گفت: کاش به خانه برنمی‌گشتم. انگار جبهه هوایی‌اش کرده بود، دوست داشت زود به محیط جبهه برگردد. در همان چند روز مرخصی‌اش به همه اقوام سر زد. حتی از همسایه‌ها حلالیت طلبید. می‌گفت: اگر اسیر شدم خودم را می‌کشم. گفتم پسرم اینکه خودکشی است. گفت: پس مادر جان دعا کن من شهید شوم. گفتم اگر اینطور می‌خواهی دعا می‌کنم شهید شوی. چند روز بعد باز به جبهه برگشت. این‌بار که رفت، دیگر بازنگشت. پیکرش ۹ سال مفقود بود.

سال‌های چشم انتظاری برای خانواده آذرسرا از راه می‌رسد. آن‌ها که دو شهید داده بودند، حالا یک مفقودالاثر هم به جمع افتخارات خانواده‌شان اضافه شد. مادر شهید عباس نورمحمدی می‌گوید:یک سال و نیم بعد از مفقود شدن عباس، یک عکس آوردند که در آن او همراه تعداد دیگری از همرزمانش با چشمان بسته جایی نشسته بود. تصویر گویای این موضوع بود که آن‌ها اسیر شده‌اند، ولی ته دلم یک چیزی می‌گفت که شهید شده است. خلاصه وقتی اسرا برگشتند، امید داشتیم او هم در جمع اسرا باشد، اما هر چه انتظار کشیدیم، عباس نیامد. چشم انتظاری واقعاًٌ سخت است. دو سال هم از آمدن اسرا گذاشت و پسرم نیامد. عاقبت در سال ۷۱ به من گفتند به معراج شهدا در کنار پارک شهر بروم. رفتم و آنجا یک جمجمه و دو ساق پا و یک پلاک دادند و گفتند این فرزندتان است. چند تکه استخوان را داخل یک کفن پیچیده بودند و آن را به ما تحویل دادند. باقیمانده پیکر عباس را در قطعه ۲۸ کنار دایی‌هایش به خاک سپردیم.

بار اصلی جنگ

مادر شهید نورمحمدی از خصوصیات اخلاقی فرزندش می‌گوید:ما خانواده مذهبی داریم، خیلی وقت‌ها دعای توسل یا روضه برگزار می‌کردیم. عباس فضای روضه‌ها را دوست داشت و از همان کودکی در آن‌ها فعالیت می‌کرد. به بسیج هم علاقه زیادی داشت. با اینکه سن کمی داشت، در بسیج فعالیت می‌کرد. از طریق بسیج هم به جبهه اعزام شد. مادر شهید ادامه می‌دهد: هنگامی که پسرم را قنداق پیچ شده به ما تحویل دادند یادم افتاد چه آرزو‌هایی که برای او داشتم. دوست داشتم ازدواج کند و برایش عروسی بگیریم، اما خب او خودش را فدای اسلام کرد. فدای آسایش و آرامش همه ما کرد. خوشحالم که پسرم در این راه مقدس به شهادت رسید.

آنطور که مادر شهید نورمحمدی می‌گوید پدرش مرحوم آذرسرا که پدر شهیدان امیر و ماشاءالله آذرسرا و پدربزرگ شهید عباس نورمحمدی هم بود علاوه بر اینکه فرزندانش را به جبهه می‌فرستاد، خودش هم در جبهه‌ها حضور می‌یافت. همسر خانم نورمحمدی هم به جبهه‌ها کمک می‌کرد و به عنوان راننده ماشین سنگین، بار‌ها به جبهه رفته و تا مرز شهادت پیش رفته بود. این خانواده علاوه بر اینکه دردانه‌هایشان را به جبهه می‌فرستادند، خودشان هم در جنگ شرکت می‌کردند. اینچنین خانواده‌هایی بودند که بار اصلی انقلاب و جنگ را به دوش کشیدند و از همه هستی شان برای اعتلای ایران اسلامی گذشتند. به قول مادر شهید عباس نورمحمدی «همه اعضای این خانواده رزمنده بودند.»

برچسب:
اطلاعات کلی
نام و نام خانوادگی

احمد آذرسرا

نام مستعار

امیر

نام پدر

محمود

تاریخ تولد

1335/11/01

سن

30

تاریخ شهادت

1365/2/13

محل شهادت

فکه

شهادت در عملیات

سیدالشهداء

نحوه شهادت

اصابت خمپاره

مزار شهید

بهشت زهرای تهران
قطعه 28 ردیف 22 شماره 42

درصد جانبازی

محله

مقدم

اطلاعات سازمانی
حوزه بسیج

251 علی بن ابیطالب علیه السلام

محدوده پایگاه

پایگاه فعالیت

مسجد فعالیت

یگان خدمت

سپاه پاسداران

سمت و رتبه

فرمانده گردان

رسته خدمت

فرماندهی

ویژگی های شهید
ورزشی

شغلی

تحصیلات

سیکل

رشته تحصیلی

وصیت نامه شهید

 


بسم الله الرحمن الرحیم
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهک یرزقون

میپندارید آنانیکه در راه خدا جهاد می کنند مرده اند بلکه زنده اند و نزد او روزی می خوردند.
سخن خود را با سلام به اقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش حضرت امام خمینی که با یاری خداوند توانست به این ملت جان و روحی تازه بدهد و توانست ملتی را تربیت کند که حاضر است در راه اسلام و قران جان خود را اهدا نماید. و با سلام به تمامی رزمندگان و خانواده شهدا و سلام به شما ای پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم به شما ای پدر و مادر ای مربیان اصلی من که باعث رشد عقلی و فکری من شدید و با تربیت صحیح خویش را بزرگ کردید و با صبری عظیم حاضر شدید امانت خود را بدست خداوند بسپارید.

این وصیت نامه بنده خداوند است
اینهایی که میگویم دوستدارم به آن عمل کنید برای گفتم باشد عیبی ندارد این هم وصیت نامه است و هم یاد آوری مسائل است وصیت من این است که شما پدران و مادران و خواهران و برادران عزیز مطیع امر ولایت فقیه باشید به رهنمود های امام عزیز گوش کنید همانطور که شعار می دهید که ما اهل کوفه نیستیم ، نگذارید امام تنها بماند با یاری خداوند به یاری امام عزیز برخیزید و هیچ وقت امام را تنها نگذارید و همچنین می گویم به آن کسانی که می گویند من به زور آمدم جبهه بگوئید که من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و امیدوارم این کار من مورد پسند خداوند باشد و همچنین باز تقاضا دارم در صحنه باشید تا انقلاب به پیروزی نهایی برسد و همیشه برای طول عمر امام فرج امام زمان (عج) و پیروزی رزمندگان و صبور بودن خانواده های شهدا در قبال مصیبت وارده دعا کنید که انشالله دعایتان مورد قبول خداوند واقع شود مجلس ختم و هفت و چهل و غیره را ساده برگزار کنید از شما پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم که همیشه مزاحمتان بودم حلالیت می طلبم چون جواب دادنش خیلی خیلی سخت است از تمام فامیل ، دوستان و آشنایان و اهالی محل برای من حلالیت بطلبید .

وصیت به همسر عزیزم و فرزندم
امیدوارم هیچ وقت ناراحت این نشوید که چرا من رفتم این قسمت بود راهی است که پیامبران و امامان رفتند و ماهم باید پیرو آنان باشیم از خداوندمتعال خواستارم که به همسرم و تنها فرزندم صبر بدهد. همسرم از تو می خواهم صبور باشی مهدی را خوب تربیت کن مرا ببخش از اینکه شما را اذیت کردم در ضمن همه چیز وسائل زندگی همه متعلق یه تو می باشد هیچ کس حق دخالت در زندگی تو را ندارد و با همه مهربان باشد با خدا باش تا خداوند با تو باشد.

والسلام

گالری تصاویر شهید

لطفا پیش از ارسال دلنوشته خود درباره شهید موارد زیر را مطالعه و بررسی نمایید.

الف) متن دلنوشته شما قبل از انتشار در وبسایت ، به طور دقیق بررسی می گردد و پس از تایید با نام خودتان برای عموم منتشر می گردد. بنابراین خواهشمندیم در ارسال متن خود دقت نمایید.

ب) در صورتی که دلنوشته ارسالی شما دارای محتوایی باشد که بتوان روی آن کار بیشتری کرد ، با هماهنگی خودتان ، ویراستاران وبسایت از نظر ادبی آن را ویرایش نموده و پس از ایجاد شاخ و برگ مناسب ، نسبت به انتشار آن در بخش های دیگر وبسایت اقدام می نمایند.

ج) توجه نمایید که از انتشار محتوای دارای اصطلاحات و الفاظ نامناسب ، محتوای مغایر با قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران و هرگونه محتوایی که رنگ و بوی سیاسی و جناحی داشته باشد ، جدا معذوریم.

د) استدعا داریم که فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیش‌ از‌ حدِ معمول ، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحه‌کلید بپرهیزید. تنظیمات دقیق متن ارسالی شما توسط ویراستاران وبسایت انجام می گردد.

اولین کسی باشید که خاطره شهید می نویسد “سردار شهید احمد آذرسرا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هیچ دلنوشته ای برای این شهید نوشته نشده است.