وی ،روز 26 بهمن 1357 در سن 42 سالگی هنگام اقامه نماز مغرب، در محراب عبادت مسجد ولیعصر(عج) واقع درخیابان قزوین تهران به دست منافقین كوردل به فیض شهادت نائل آمد. شهید روحانی سید احمد آقامیری در سال 1315 در سلطانیه زنجان متولد شد و در دامان پر مهر پدر و مادری زحمتكش و متدین پرورش یافت.
وی با بهره جستن از اساتیدی چون آیتالله بروجردی و امام خمینی(ره) عازم حوزه علمیه نجف اشرف شد و چندین سال در رشته دكترای فلسفه تحت تعلیم اساتیدی چون آیتالله حاج سیدمحسن طباطباییحكیم و آیتالله حاج شیخ عبدالكریم زنجانی قرار گرفت. شهید آقامیری با ورود به حوزههای علمیه به ویژه نجفاشرف، مبارزه بیامان خود را علیه حاكمیت جور آغاز كرد و فعالیت های چشمگیری در پیشبرد اهداف نظام به انجام رساند. هنگامی كه شهیدسید احمد برای دیدار خانواده اش به ایران بازگشت به دلیل فعالیت های انقلابی اش از ورود دوبارهاش به عراق جلوگیری شد؛ اما این مساله مانعی برای ادامه تحصیل علوم دینیاش شهید نشد و او با بازگشت به حوزه علمیه قم از محضر اساتیدی چون آیتالله سیدحسین طباطباییبروجردی و دیگر علما بهره مند شد.
سید احمد در زمان حیاتش ازتعالیم اساتید بزرگی چون آیتالله سیدمحسن طباطبایی حكیم و آیتالله عبدالكریم زنجانی بهره جست. پیش از انقلاب سید احمد در پخش اعلامیهها، راهپیمایی و سخنرانی علیه شاه خائن فعالیت می كرد و بعد از ورود امام خمینی (ره) نیز به فعالیت های انقلابی خود تا زمان شهادتش همچنان ادامه داد. با قیام 15 خرداد 42 كه رسماً مبارزه امام خمینی(ره) با رژیم منحوس پهلوی آغاز شد؛ شهید آقامیری همچون دیگر مبارزین به صف مبارزه با طاغوتیان پیوست. وی در راهپیماییهای علیه رژیم پهلوی حضوری فعال داشت و با سخنرانیهایش چهره پلید شاه مزدور را افشا می كر دو سرانجام پس از سالها مبارزه خالصانه در سنگر اسلام و زمانی كه تلاشها به ثمرنشست و انقلاب اسلامی ایران شكوفا شد.
سید احمد در سلطانیه زنجان در سال 1315 در آغوش پر مهر مادر جای گرفت. کلام وحی از آغازین ساعات زندگیش همنشین و قرین او گشت. سید بعد از طی دوران خردسالی جهت آموختن علم به مدرسه رفت. با اتمام دوره ی ابتدایی به حوزه ی علمیه ی هیدج راه یافت. چندی بعد به منظور تکمیل تحصیلات در سال 1327 به نجف اشرف مشرف گشت. سید بعد از اینکه به ایران بازگشت به حوزه ی علمیه ی قم رفت و در محضر آیت الله العظمی بروجردی کسب فیض نمود. آنگاه با دختر آیت الله طاهری ازدواج کرد و صاحب 4 فرزند شد و تا قیام 15 خرداد سال 1342 در آنجا ماند.
عروج :
کم کم در جرگه ی یاران و یاوران روح الله (رحمت الله) قرار گرفت و تا پیروزی انقلاب امام (رحمت الله) را در به ثمر رساندن این اندیشه الهی یاری رساند و سرانجام مزد سالها عبادت و تلاش خاضعانه اش را در راه تحقق اسلام از خداوند دریافت نمود و در تاریخ 1357/11/26 در سن 42 سالگی هنگام اقامه ی نماز مغرب در محراب عبادت مسجد ولیعصر (عجل الله) (جنوب غربی تهران) در خون سرخ خود غلتید. بار دیگر منافقین کوردل لکه ی ننگ دیگری در دفتر اعمال خویش ثبت نمودند. پیکرش را در بهشت زهرا (سلام الله ) به خاک سپردند.
تحصن در دانشگاه تهران
شهید حجت الاسلام سیداحمد آقامیری زنجانی، از طاغوت و طاغوتیان بیزار بود و از جنایت ها و خیانت های دربار پهلوی دلی پرخون داشت، تا اینکه با قیام 15 خرداد 1342 جرقه قیام امام امت(ره) بر ضد طاغوت زده شد و آقاسیداحمد نیز خود را به سیل عظیم مردم و روحانیت انقلابی پیوند زد. این شهید بزرگوار در مساجد و محافل، از امام و انقلاب اسلامی می گفت، در راهپیمایی ها پیشاپیش مردم حرکت می کرد و با سخنرانی های کوبنده بر علیه شاه، چهره پلید آن رژیم را افشا می نمود. در دی ماه 1357، زمانی که بختیار فرودگاه ها را بسته بود تا از ورود امام امت(ره) به کشور جلوگیری کند، وی به همراه تعداد دیگری از روحانیون و علمای مبارز، چندین روز را بدون آب و غذا در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردند، تا اینکه پرواز پاریس-تهران به زمین نشست و دل میلیونها عاشق، به دیدار امام(ره) منوّر گشت.
محرابی به خون آغشته
روزهای سخت ترِ انقلاب آغاز شده بود و مؤمنان مجاهد به دنبال انجام تکلیف شرعی خود بودند. این روحانی مبارز نیز در دیداری که در 19 بهمن 57 با امام(ره) داشت، از ایشان دستور گرفته بود تا اسلحه هایی را که در زمان مبارزه به دست مردم افتاده، جمع آوری کرده و تحت نظارت و سازماندهی لازم، آنها را برای پاسداری از انقلاب، با صدور مجوز در اختیار جوانانِ مؤمن و فداکار قرار دهد. سرانجام این عالم فرزانه که امامت جماعتِ مسجد حضرت ولیعصر(عج) تهران را برعهده داشت، در 26 بهمن 1357، هنگام اقامه نماز مغرب، در محراب عبادت به خون غلتید و آخرین غزل از دفتر سبز زندگی اش به خون شریفش سرخ رنگ شد و در قطعه 24 بهشت زهرا(س) آرمید.
دقت در سهم امام(عج)
مراقبت و تقوا ، در این شهید عزیز جلوه ای خاص یافته بود. دختر ارشد شهید نقل می کند: «عروسکی را پسندیده بودم و گریه و زاری می کردم تا پدر، آن را برایم تهیه کند. پدرم پول شخصی نداشت ولی مقداری از وجوهات در اختیارش بود. با وجود اینکه خیلی دوست داشت این خواسته مرا برآورده کند، رو به من کرد و فرمود: دخترم! پولی که در دست من است، مال امام زمان(عج) است، من نمی توانم مال امام زمان(عج) را خرج هزینه های اضافی و خارج از برنامه کنم. اگر دوست داری من پولی را به مادرت می بخشم تا مادرت با این پول عروسکی برایت بخرد. وقتی ناراحتی را در چهره پدر دیدم، گفتم: نه! نمیخواهم شما گناه کنید.»
جایگاه زن
برای من احترام و جایگاه خاصی قائل بود. معتقد بود اگر زن در خانه کار میکند، بهخاطر محبت است نه از روی وظیفه؛ برای همین نمیگذاشت من در خانه بادمجان پوست بگیرم، میگفت که دست را سیاه میکند. خودش بادمجانها را پوست میگرفت؛ حتی زمانی که فرزندانمان نوزاد بودند به من میگفت: «اگر به بچهها شیر ندهی وظیفهای به گردن نداری.» به نظر او شیردادن من به فرزندانمان، لطفی بود جبران ناپذیر.
به نقل از همسر شهید سید احمد آقامیری
تقدس عاشورا
قبل از انقلاب که جواد در شرکت راهسازی مشغول به کار بود، عدهای از خارجیها هم در این شرکت کار میکردند، روز عاشورا بود و خارجیها در این روز مشروب خورده بودند. جواد و دوستانش وقتی از این ماجرا مطلع شدند با آنها برخورد کردند. جواد دیگر به این مسئله فکر نمیکرد که برخوردش با خارجیها، آن هم زمان قبل از انقلاب ممکن است برایش دردسر زیادی داشته باشد، فقط برایش از بین نرفتن ارزشها و بیحرمت نشدن اسلام و ائمه مهم بود. میگفت «چرا باید در کشوری که مردم دین اسلام دارند، آن هم در روز عاشورا کسی به خودش اجازه بدهد چنین کاری انجام دهد.»
به نقل از عموی شهید حسین قمی
شوق شهادت
پدرم آرزوی شهادت داشت. یکبار قبل از شهادتش، زمانی که دکتر چمران به شهادت رسیده بود، به همراه پسرخالهاش از بهشت زهرا برمیگشتند که گفت: «قطعه 24 هم پر شد و قسمت ما نشد که شهید بشویم.» بعد از شهادت پدرم، او را در همان قطعه 24 به خاک سپردند.
به نقل از پسر شهید حسین ریاضی شوفر
برچسب: سید احمد آقامیری زنجانی شهید آقا میری شهید احمد آقامیری شهید حجت الاسلام سید احمد آقامیری زنجانی
نقد و بررسیها
هیچ دلنوشته ای برای این شهید نوشته نشده است.