تخفیف‌ها و قیمت جشنواره‌ها در قیمت فروش در نظر گرفته نمی‌شود
توجه : برای فیلتر کردن نمایش ها در نمودار بر روی عنوان هریک کلیک کنید .

شهید اسدالله شیرخانلوShahid Asadollah Shirkhanloo

محل خدمت: ارتش شناسه ایثار شهید : 00000712 دسته: ,

بارها پیش آمده در گفت‌و‌گو با مادران شهدا، به نکات مشترکی برخورده‌ایم. خیلی از شهدا در کودکی تا مرز مرگ پیش رفته‌اند، اما انگار که کسی آنها را انتخاب کرده باشد، زنده می‌مانند تا نصیب شهادت شوند. شهید مفقودالاثر اسدالله شیرخانلو نیز چنین سرنوشتی داشت. در کودکی تا آستانه مرگ پیش رفت، اما ماند تا با شهادت جاودانه شود.

 

اسدالله بچه مذهبی بود. قرآن می‌خواند و در دوران مدرسه‌اش هم به خاطر قرائت خوبش به او جایزه داده بودند. یك بار با هیجان از مدرسه آمد و گفت كه مادر جان به خاطر قرائتم به من جایزه داده‌اند. پسرم متولد سال 1344 بود و موقع انقلاب 13 سال داشت. ولی به قدر خودش فعالیت می‌كرد. بچه درسخوانی هم بود و تا مقطع دیپلم درسش را ادامه داد. همزمان كار می‌كرد تا كمك خرج خانواده شود. در نجاری یكی از دوستانش كمد و وسایل چوبی درست می‌كردند و می‌فروختند. همین سختی‌ها باعث شد اسدالله یك جوان خودساخته و كوشا بار بیاید.

تلاوت سوره مبارکه الرحمن به نیت این شهید

تماس بگیرید

741 بار دیده شده مقایسه
اسدالله شیرخانلو در بهمن ماه 1364 در منطقه کوشک جاویدالاثر شد و پیکر شهید تاکنون تفحص نشده است.

بارها پیش آمده در گفت‌و‌گو با مادران شهدا، به نكات مشتركی برخورده‌ایم. خیلی از شهدا در كودكی تا مرز مرگ پیش رفته‌اند، اما انگار كه كسی آنها را انتخاب كرده باشد، زنده می‌مانند تا نصیب شهادت شوند. شهید مفقودالاثر اسدالله شیرخانلو نیز چنین سرنوشتی داشت. در كودكی تا آستانه مرگ پیش رفت، اما ماند تا با شهادت جاودانه شود. محترم شیرخانلو مادر 72 ساله شهید در گفت‌و‌گو با ما راوی برگ‌هایی از زندگی فرزند شهیدش می‌شود. مادری كه هنوز چشم به راه است.

 

اولین روز مدرسه
1351 اولین سالی بود كه اسدالله به مدرسه می‌رفت. اولین فرزند خانواده بود و از مدرسه رفتنش خیلی ذوق داشتیم. اول مهرماه خودم او را بدرقه كردم. اما خیلی نگذشته بود كه یكی از دوستانش دوان دوان به خانه ما آمد و گفت حال اسدالله به‌هم خورده است. زود خودم را به مدرسه رساندم. گفتند سرخك گرفته و باید به بیمارستان منتقلش كنید. 12 روز به مدرسه نرفت. هنوز حالش خوب نشده بود كه بیماری دیگری گرفت. من به اسدالله خیلی وابسته بودم. از ته دل از خدا خواستم اتفاقی برایش نیفتد و او را به ما ببخشد. آنقدر در بیمارستان‌ها این طرف و آن طرف بردمش تا اینكه به خواست خدا خوب شد. اما نمی‌دانستم كه خدا موقتاً او را به ما داده است تا سرباز راه خودش كند.

نوجوان با ایمان
اسدالله بچه مذهبی بود. قرآن می‌خواند و در دوران مدرسه‌اش هم به خاطر قرائت خوبش به او جایزه داده بودند. یك بار با هیجان از مدرسه آمد و گفت كه مادر جان به خاطر قرائتم به من جایزه داده‌اند. پسرم متولد سال 1344 بود و موقع انقلاب 13 سال داشت. ولی به قدر خودش فعالیت می‌كرد. بچه درسخوانی هم بود و تا مقطع دیپلم درسش را ادامه داد. همزمان كار می‌كرد تا كمك خرج خانواده شود. در نجاری یكی از دوستانش كمد و وسایل چوبی درست می‌كردند و می‌فروختند. همین سختی‌ها باعث شد اسدالله یك جوان خودساخته و كوشا بار بیاید.

صدای پای جنگ
وقتی جنگ شروع شد، اسدالله دوست داشت به جبهه برود. اما همان زمان برادرم كه تنها چند سال با پسرم فاصله سنی داشتند مرحوم شد. به همین خاطر اسدالله مراعاتم را می‌كرد و به جبهه نمی‌رفت. چند سال كه از جنگ گذشت طاقتش طاق شد. یك روز وقتی كه روی پشت بام برف پارو می‌كردیم، یكهو گفت: «مادر جان من را صدا می‌كنند!» با تعجب پرسیدم: «كی تو را صدا می‌زند؟» گفت: «دارند می‌گویند اسدالله شیرخانلو باید بیایی.» منظورش این بود كه باید به جبهه برود. دیدم دیگر نمی‌تواند صبر كند و در ضمن موقع خدمت سربازی‌اش هم رسیده است. دیگر حرفی نزد و به رفتنش رضایت دادم.

گمشده فاو
از خدمت اسدالله 11ماه گذشته بود كه او را به فاو فرستادند. در واحد مهندسی رزمی بود و آنجا با 12 نفر از همرزمانش برای مین‌روبی می‌روند كه ناپدید می‌شوند. مدتی كه گذشت و خبری از پسرم نشد، من و پدرش به تكاپو افتادیم تا خبری از او بگیریم. تلفن هم نداشتیم كه بخواهیم به پادگان و این طرف و آن طرف زنگ بزنیم. مرتب می‌رفتم دوراهی قاپان و از مخابرات زنگ می‌زدم. یك بار می‌گفتند حمام است و نمی‌تواند با شما صحبت كند. بار دیگر می‌گفتند سر پست است و… خلاصه هر بار به بهانه‌ای نمی‌توانستم با پسرم حرف بزنم. عاقبت با پدرش به جنوب كشور رفتیم. در پادگان گفتند سربازها صبحگاه هستند، صبر كنید بیایند. صبحگاه تمام شد و خبری از اسدالله نشد. فهمیدیم دارند چیزی را از ما پنهان می‌كنند. پدرش پیش مسئول پادگان رفت. كمی بعد من هم به دفتر فرمانده رفتم و دیدم همسرم دارد گریه می‌كند. فهمیدم كه اسدالله شهید شده است. آنقدر گریه كردم كه یكی از افسرها گفت مادر جان به شرافتم قسم پسرتان زنده است؛ شاید اسیر شده باشد. صبر كنید تا خبری از او بیاید. اسرا هم آزاد شدند اما خبری از پسرم نشد. همسرم بعد از سال‌ها چشم‌انتظاری از دنیا رفت و تا لحظه مرگ چشم‌انتظارش بود. من هم هنوز منتظرم بلكه تكه استخوانی از او بیاید و قلبم آرام گیرد. چند وقت بعد از مفقودی‌اش، ساك پسرم را برای ما فرستادند. لباس‌های درونش هنوز بوی عطر پسرم را می‌داد و بوی عطر پیراهنش نیز نوید آمدن یوسفم را می‌داد.

برچسب:
اطلاعات کلی
نام و نام خانوادگی

اسدالله شیرخانلو

نام مستعار

نام پدر

عبدالعلی

تاریخ تولد

1344/10/14

سن

20

تاریخ شهادت

1364/11/21

محل شهادت

کوشک

شهادت در عملیات

والفجر 8

نحوه شهادت

اصابت گلوله

مزار شهید

جاویدالاثر

درصد جانبازی

محله

امامزاده حسن علیه السلام

اطلاعات سازمانی
حوزه بسیج

247 محمد مصطفی صلی الله علیه

محدوده پایگاه

پایگاه مقاومت بسیج شهید احمد مایلی

پایگاه فعالیت

پایگاه مقاومت بسیج شهید ناطق نوری

مسجد فعالیت

مسجد امام جعفر صادق علیه السلام

یگان خدمت

ارتش

سمت و رتبه

سرباز

رسته خدمت

ویژگی های شهید
فرهنگی مذهبی

شرکت در جلسات قرآن
قاری قرآن کریم

ورزشی

فوتبالیست

شغلی

کارگر

تحصیلات

دیپلم

رشته تحصیلی

انسانی

گالری تصاویر شهید

تصاویر پدر و مادر شهید

صوت خاطرات مادر شهید

در این قسمت می توانید مصاحبه و فایل صوتی خاطرات مادر شهید جاویدالاثر اسدالله شیرخانلو را که در تاریخ 23 بهمن ماه 1399 توسط مجموعه دارالشهدای تهران ضبط گردیده است را گوش دهید. واقعا دل مادر شهید گرفته بود ، بارها وسط مصاحبه اشک در چشمان مادر و ما جمع شد.

توصیه می کنیم صدای دلنشین مادری که دارد خاطرات فرزند مفقود شده خود را با دلتنگی تمام تعریف می کند ، از دست ندهید.

لطفا پیش از ارسال دلنوشته خود درباره شهید موارد زیر را مطالعه و بررسی نمایید.

الف) متن دلنوشته شما قبل از انتشار در وبسایت ، به طور دقیق بررسی می گردد و پس از تایید با نام خودتان برای عموم منتشر می گردد. بنابراین خواهشمندیم در ارسال متن خود دقت نمایید.

ب) در صورتی که دلنوشته ارسالی شما دارای محتوایی باشد که بتوان روی آن کار بیشتری کرد ، با هماهنگی خودتان ، ویراستاران وبسایت از نظر ادبی آن را ویرایش نموده و پس از ایجاد شاخ و برگ مناسب ، نسبت به انتشار آن در بخش های دیگر وبسایت اقدام می نمایند.

ج) توجه نمایید که از انتشار محتوای دارای اصطلاحات و الفاظ نامناسب ، محتوای مغایر با قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران و هرگونه محتوایی که رنگ و بوی سیاسی و جناحی داشته باشد ، جدا معذوریم.

د) استدعا داریم که فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیش‌ از‌ حدِ معمول ، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحه‌کلید بپرهیزید. تنظیمات دقیق متن ارسالی شما توسط ویراستاران وبسایت انجام می گردد.

اولین کسی باشید که خاطره شهید می نویسد “شهید اسدالله شیرخانلو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هیچ دلنوشته ای برای این شهید نوشته نشده است.