تخفیف‌ها و قیمت جشنواره‌ها در قیمت فروش در نظر گرفته نمی‌شود
توجه : برای فیلتر کردن نمایش ها در نمودار بر روی عنوان هریک کلیک کنید .

شهید محمدرضا جعفرپور قره باباshahid mohammadreza jafarpoor ghare baba

محل خدمت: آموزش و پرورش شناسه ایثار شهید : 2014556 دسته:

شهید محمد رضا جعفر پور 17 فروردین سال 1342 در روز میلاد امام رضا (ع) چشم به جهان گشود و به این علت رضا نام گرفت. از همان ابتدای طفولیت کودکی خاص بود و به قرآن و نماز علاقه خاصی داشت. به طوریکه تمام اطرافیان به این مطلب اذعان داشتند. در ایام انقلاب 13-14 ساله بود. در آن زمان در مسجد به فعالیت می پرداخت و در راهپیمایی ها شرکت می کرد.

از سال 1358 در حوزۀ علمیۀ آیت الله مجتهدی تحصیل می کرد . بعد از گرفتن دیپلم در سال 1361 برای خدمت سربازی رفت ولی چون تنها پسر خانواده بود و سن پدر زیاد بود از سربازی معاف شد ولی پس از مدتی به عنوان بسیجی و داوطلبانه به جبهه رفت.

1364/12/15 در عملیات والفجر 8 در منطقۀ فاو ترکشی به سرش اصابت کرده و او را به بیمارستان صحرایی رسانده اند و چون شدت جراحت زیاد بوده به بیمارستان اهواز منتقل کرده اند. بعد از 2 روز دیگر نتوانسته تحمل کند و در غربت و دور از خانواده شهید شده است.

تلاوت سوره مبارکه الرحمن به نیت این شهید

تماس بگیرید

720 بار دیده شده مقایسه
در سال 92 مدرسه ابتدایی شهید محمدرضا جعفرپور قره بابا در خیابان سجاد جنوبی به نام این شهید مزین شده است.

شهید محمد رضا جعفر پور 17 فروردین سال 1342 در روز میلاد امام رضا (ع) چشم به جهان گشود و به این علت رضا نام گرفت. از همان ابتدای طفولیت کودکی خاص بود و به قرآن و نماز علاقه خاصی داشت. به طوریکه تمام اطرافیان به این مطلب اذعان داشتند.

 

پدر می گوید :

وقتی حدوداً 4 سال داشت به مشهد رفتیم . در حرم بودیم که دیدیم محمد رضا نیست . فکر کردیم گم شده است . به دنبالش همه صحن را گشتیم . در شبستانی عده ای دور هم جمع شده بودند و قرآن تلاوت می کردند . دیدیم در آنجا گوشه ای نشسته و به قرآن خواندن آنها گوش می دهد . از همان ابتدا با پدر به هیئت ها و جلسات دینی می رفت و قرآن می خواند . در 7 سالگی در مدرسه ی اسلامی «طاهری» مشغول تحصیل شد و علم و قرآن را با هم آموخت و سپس درمدرسه ی راهنمایی علامه طباطبایی تحصیل کرد . او فرزند خوب وشایسته ای برای پدر و مادرش بود. فرزندی که در فامیل از ادب و ایمان و تربیت نمونه بود . هیچگاه کاری نکرد که کسی از او رنجیده شود .

همیشه به ما که کوچکتربودیم توصیه می کرد که رفتار و اخلاق شایسته داشته باشیم . در مسابقات قرآنی زیادی شرکت کرده و مقام آورده بود . در نوجوانی جزء 30 نفر برگزیده استان تهران انتخاب شد و به قم دعوت شد . در مسابقات نهایی که حدود 261 نفر برگزیده های استانهای مختلف شرکت داشتند در هر دو رشته تجوید و حدیث جزء نفرات اول شد که عکسهای آن موجود می باشد . او تعداد زیادی حدیث را با شماره حدیث و صفحۀ آن و ترجمه حدیث را از حفظ بود حافظ و قاری قرآن هم بود . در ایام انقلاب 13-14 ساله بود . در آن زمان در مسجد به فعالیت می پرداخت و در راهپیمایی ها شرکت می کرد.

 

فعالیت در مسجد

از همان ایام تا هنگام شهادتش در مسجد صاحب الزمان ( خیابان کمیل ) فعالیت زیادی داشت و مسئولیت کتابخانه و امور فرهنگی مسجد به عهدۀ او بود . کلاً کتابخانۀ مسجد را او راه اندازی کرده بود ، کتابها را دسته بندی کرده و شماره زده بود و نظارت می کرد . در مسجد معلم قرآن بود و دعای ندبه و کمیل می خواند با دوستانش در کارهای فرهنگی و عقیدتی فعالیت داشت . هم اکنون عکس او و تعدادی از دوستان شهیدش دیوار راهروی ورودی مسجد زینت داده است . در ضمن از سال 1358 در حوزۀ علمیۀ آیت الله مجتهدی تحصیل می کرد . بعد از گرفتن دیپلم در سال 1361 برای خدمت سربازی رفت ولی چون تنها پسر خانواده بود و سن پدر زیاد بود از سربازی معاف شد ولی پس از مدتی به عنوان بسیجی و داوطلبانه به جبهه رفت. می گفت : وظیفۀ همه ماست که از دین و کشورمان دفاع کنیم .

 

پدر می گوید :

یکبار که می خواست به جبهه برود در حال خداحافظی به او گفتم : ( چند سال که خودت را وقف انقلاب کرده ای . جنگ فقط این نیست که به جبهه بروی . پشت جبهه هم می توانی فعالیت کنی . اگر شما جوانها نباشید آینده کشور چه می شود ؟ ) سرش را پایین انداخت وقتی حرف می زد ، توی چشمهایمان نگاه نمی کرد . گفت : اگر من نروم کسی که زن و بچه دارد می رود . شرایط من خیلی آسانتر از آنهاست . در دفتر خاطراتش نوشته است : ” یکبار که به جبهه می رفتم تفئلی به قرآن زدم ، قرآن را گشودم آیۀ 35 سورۀ قاف آمد . ترجمه آن آیه این است : بر آن بندگان ، هرآنچه بخواهند مهیاست و نزد ما باز هم بیشتر خواهد بود.

آیه های قبل هم به این شرح است : بهشت برای متقین دور نیست این وعده ای است برای هر بنده پاک هر کس برای خداوند رحمان خشوع کند با قلبی آماده خواهد آمد . با سلام داخل ؟؟؟ امروز روز جاودانگی است . همیشه دیر از مسجد می آمد . مادر نگران می شد و می گفت : « مواظب باش دیر به خانه می آیی اتفاقی نیفتد . می گفت : الان بمیرم یا 50 سال دیگر چه فرقی می کند ؟ بالاخره که می میرم . از مردن ترس و واهمه نداشت . در کنکور قبول شد ولی چون می خواسته جبهه برود از رفتن به دانشگاه صرف نظر کرد . هر وقت به مرخصی می آمد به دیدن فامیل می رفت . چند روزی که مرخصی داشت بیشتر از چند ساعت پیش خانواده نبود . به تمام فامیل سر می زد و کارهایش را انجام می داد و دوباره می رفت.

 

خواهران

برای ما خواهرانش بسیار کتاب می خرید . من در آن ایام 8 – 9 سال بیشتر نداشتم . مرتب برایم کتاب می خرید اکثراٌ تعدادی زیادی کتاب می خرید و می گفت به دوستانت هم بده . بیشتر کتابها داستانهای قرآن ، پیامبران و امامان بود . او بود که مرا به مطالعه علاقمند کرد . خط زیبایی داشت به من آموزش خط می داد . خطهایی که نوشته هنوز هست . مرتب مطالعه می کرد . یک کتابخانه خیلی بزرگ در خانه داریم که پراز کتابهای اوست . در هر زمینه ای مطالعه داشت . از کتابهای دینی و مذهبی تا کتابهای تربیت کودک ، دکوراسیون منزل و اعجاز خوراکی ها و گیاه درمانی . در زمینه الکترونیک هم خیلی وارد بود و وسایل زیادی می ساخت . اتاقش پر از وسایل الکترونیکی بود . در تعمیر ساعت و تلویزیون و رادیو و بی سیم استاد بود.

قطعات قابل استفادۀ وسایل کهنه را بر می داشت و در وسایل دیگر استفاده می کرد . ساعتی ساخته بود ( دیجیتالی ) که تمام سطح ساعت و دقیقه شمار و ساعت شمار و کل صفحۀ ساعت از لامپهای خیلی ریزی تشکیل شده بود که قسمت آن یک رنگ بود . خراطی هم می کرد . تابلوهای زیادی درست کرده بود که یکی از آنها تابلوی ( الله ) زیبایی بود که با چوب درست کرده بود در زمینه عکاسی هم مهارت داشت . می توانست چندین عکس را همزمان روی یک عکس با هم ترکیب کند . ( درآن زمان بدون کامپیوترو یا امکانتی از این قبیل ) در جبهه دوستانش به او رضا فتو می گفتند چون در آنجا هم عکاسی می رد . صدای نافذ و گیرایی داشت . در مسجد دعای کمیل و قرآن زیاد می خواند. دوستانش صدایش را ضبط می کردند و شبها بیدار می شد و نماز می خواند .

 

پدر می گوید

” بارها می دیدم رو به قبله نشسته و بعد از نماز مدتها با خدا حرف می زند . با خودم می گفتم : خدایا یک جوان 19 ساله چه قدر با خدا حرف دارد ! شبها صدای راز و نیاز و ناله و استغاثه اش از طبقۀ بالا می آمد . خیلی خالص بود . خیلی دقت می کرد که کارش ریا نشود . مادر می گوید : یک روز وقتی خرید کرده بودم از یک جنس 2 بسته خرید بودم وقتی دید خیلی ناراحت شد و گفت : در این اوضاع نباید چیزی را در خانه ذخیره کنیم شاید به کسی نرسد . من 8 – 9 ساله بودم و خواهر کوچکترم 3 – 4 ساله بود . یک روز به ما گفت : اگر من نمازم را اول وقت بخوانم و خواهر کوچکترم از خانه بیرون می رود حجابش رارعایت کند برای ما یک عروسک قشنگ بخرد .

بعد از مدتی که دید ما به قولمان عمل کردیم یک عروسک زیبا برایمان خرید هنوز آن عروسک را دارم و برایم خیلی عزیز است . او در چند مدرسه راهنمایی در منطقۀ 10 و 17 دروس عربی و دینی تدریس می کرد . البته به طور رایگان و پولی دریافت نمی کرد . دوستانش می گویند : هر چه اصرار می کردیم که بابت کاری که انجام می دهی حقوق بگیر می گفت : من برای خدا این کار را انجام می دهم . دفترچه ای داشت که اسم بچه های مدرسه و خصوصیات اخلاقی آنها را نوشته بود . جلو اسم هر کس نوشته بود ” اگر با این بچه فلان رفتار را بکنیم ، نتیجۀ بهتری در رفتارش دیده می شود .

 

فعالیت در آموزش و پرورش منطقۀ 10

در آموزش و پرورش منطقۀ 10 به عنوان مسئول امور تربیتی فعالیت زیادی داشت و به بیشتر مدارس منطقه رسیدگی می کرد . خیلی فعال بود . وقتی تهران بود از صبح تا شب یا در مدرسه بود یا در آموزش و پرورش و یا در مسجد خدمت می کرد . طلبه هم بود و از سال 1358 در حوزه علمیه آیت الله مجتهدی تحصیل می کرد و آیت الله مجتهدی استاد ایشان بود . او و چند نفر از دوستانش تعدادی خانوادۀ نیازمند را شناسایی کرده بودند و به آنها کمک می کردند . البته مااین مسائل را بعد از شهادت ایشان شنیدیم . بعد از شهادتش خیلی چیزها در موردش شنیدیم که قبلاً نمی دانستیم .

مادر می گوید : ” یکبار به او گفتم : مادر ، ما هیچ یک از دوستانت را نمی شناسیم .خندید و گفت : بعداً می شناسید ” راست می گفت : همۀ دوستانش را بعد از شهادتش شناختیم . وقتی برای تبریک و تسلیت می آمدند فهمیدم چه کارها که نکرده و به چه خانواده هایی کمک کرده . حتی دوستانش که وضع مالی خوبی نداشته . وقتی پدرش مریض می شود به بهانۀ عیادت از پدرش اورا به دکتر می برده و داروهایش را تهیه می کرد .

مادرم بعد از گذشت 22 سال هنوز حداقل روزی 2 بار در گوشه ای اشک می ریزد و خاطراتش را به یاد می آورد . چند ماه بعد از شهادتش ، یکی از همسایه ها گفت محمدرضا را در خواب دیده که می گوید مادرم لباسهای مشکی اش را در نمی آورد و یکسره گریه می کند . من از این کارش ناراحتم . هر از چند گاهی پدرم با حرارت از خاطراتش ، از خوبی هایش و از کارهایش تعریف می کند و اشک می ریزید .

 

اخلاقیات نیکو

به خانواده خود خیلی اهمیت می داد . خیلی احترام می گذاشت. حتی به خواهرای کوچکش. همه او را دوست داشتند. همیشه به پدر و مادر کمک می کرد . با احترام با آنها صحبت می کرد . خیلی با حجب و حیا بود . همیشه در مقابل پدر و مادر دو زانو می نشست هیچوقت چیزی نمی خواست . اخلاق خیلی خوبی داشت . بعضی شبها من یا خواهرانم راصدا می کرد و با هم صحبت می کردیم . بعضی اوقات چند ساعت با هم صحبت می کردیم . با دلیل و منطق همه چیز را توضیح می داد . در نامه هایش هم توصیه های زیادی می کرد .

با آیات قرآن برای حرفهایش دلیل می آورد هر کدام از نامه هایش به اندازه یک کتاب مطلب دارد . خیلی بیشتراز سنش می دانست . به نماز اول وقت خیلی تأکید داشت و همیشه همه را از غیبت بر حذر می داشت . روح بلندی داشت او آسمانی بود ، زمینی نبود . مثل ما زندگی نمی کرد . مثل فرشته ها بود . این زمین لیاقت او و دوستان شهیدش را نداشت . عزیزی بود که تمام فامیل و دوستان و آشنایان از ، از دست دادنش تأسف می خوردند . هنوز در یاد همه هست . مخصوصاً پدر و مادر که هنوز بعد از سالها داغ از دست دادنش را فراموش نکرده اند . هر کس به چهرۀ زیبایش نگاه می کند می فهمد چه عزیزی بوده است .

 

پدر می گوید :

” در تاریخ 15/11/1364 بعد از ظهر از مسجد آمد . مشغول تعمیر قسمتی از لوله منزل بودم . جارو به دست داشتم تا خاکها را جارو کنم . آمد ، سلام کرد وجارو را از دستم گرفت و آنجا را تمیز کرد .

بعد به من گفت : آقا جان قرار است از طرف حوزه جهت امداد به جبهه بروم . برای روز 21 بهمن ( درست یک ماه قبل از به خاک سپردنش ) بلیط داشت . بعد از نماز مغرب و عشاء از مسجد آمد . لباسهایش را پوشید . ساکش را پر از کتاب کرد . بعد با همان لباس نشست و همه دور هم شام خوردیم . بعد با بچه ها یکی یکی دیده بوسی کرد . آمد صورت مرا بوسید . گریه ام گرفت . گفت ناراحت نباشید . انشاء الله ، خدا صبر می دهد . خداحافظی کرد . همه گریه می کردند . مادرش قرآن به دست ، دست در گردنش انداخت و او را بوسید . رضا دوباره از زیر قرآن رد شد و یک 20 تومانی میان قرآن گذاشت و رفت. مادرش آب را پشت سرش پاشید . به امید اینکه او باز گردد . او جلوی چشمان ما دور شد . نمی دانستیم که دیگر نخواهد آمد .

 

خواهر کوچکش لعیا 

در تاریخ 10/12/1364 نامه اش آمد و در آن نامه برای من ( خواهر کوچکش ) نوشته بود : لعیا چرا برای من نامه نمی نویسی . من 11 ساله بودم و تا آن وقت برایش نامه ننوشته بودم ولی آنشب نامه را نوشتم و پست کردم و البته فکر می کنم آن نامه هیچ وقت به دستش نرسیده باشد . فکر می کنم 15/12/1364 در عملیات والفجر 8 در منطقۀ فاو ترکشی به سرش اصابت کرده و او را به بیمارستان صحرایی رسانده اند و چون شدت جراحت زیاد بوده به بیمارستان اهواز منتقل کرده اند . بعد از 2 روز که در بیمارستان بوده تنها و غریب به خود می پیچیده . می گفتند : فقط یا حسین و یا زهرا می گفته . بعد از 2 روز دیگر نتوانسته تحمل کند و در غربت و دور از خانواده شهید شده است .


آخرین نامه

در آخرین نامه اش 3 روز قبل از شهادتش نوشته بود : ” من در جبهه درس پس می دهم .” بعد از 2 – الی 3 روز به ما خبر دادند و پیکر پاک و آسمانی اش را در روز 21/12/1364 در قطعۀ 53 بهشت زهرا دفن کردیم . روحش شاد .

در مقوای بزرگ با آن خط خوشش نوشته بود :

در مسلخ عشق جز نکو را نکشتند رو به صفتان دیو خود را نکشند            گر عاشقی صادقی ز مردان مهراس مردار بود هر آنکه او را نکشند


از فعالیتهای مهم عبادی و معنوی :

در مسجد صاحب الزمان فعالیت زیادی داشتند . در بخش کتابخانه و بخش فرهنگی به چند خانواده نیازمند رسیدگی می کردند . در حوزۀ علمیۀ آیت الله مجتهدی درسهای الهیات می خواند . در مسابقات شرکت می کرد .


از فعالیتهای مهم سیاسی و اجتماعی :

قبل از پیروزی انقلاب با وجودی که نوجوان بودند فعالیت زیادی داشتند و در راهپیمایی ها شرکت داشتند .


از فعالیتهای مهم علمی و فرهنگی و هنری :

در مدارس تدریس می کردند و در آموزش و پرورش منطقۀ 10 فعالیت داشتند و در منطقۀ 17 هم فعالیت زیادی داشت . در مدرسۀ مکتب الصادق عربی تدریس می کردند . ( البته به طور رایگان تدریس می کردند . )


برچسب:

اطلاعات کلی
نام و نام خانوادگی

محمدرضا جعفرپور قره بابا

نام مستعار

رضا

نام پدر

یدالله

تاریخ تولد

1342/01/16

سن

22

تاریخ شهادت

1364/11/30

محل شهادت

جزیره فاو

شهادت در عملیات

والفجر 8

نحوه شهادت

اصابت ترکش به سر

مزار شهید

بهشت زهرای تهران
قطعه 53

درصد جانبازی

محله

اطلاعات سازمانی
حوزه بسیج

محدوده پایگاه

پایگاه فعالیت

مسجد فعالیت

مسجد صاحب الزمان عجل الله

یگان خدمت

تیپ بنی اکرم
نیروی مقاومت بسیج

سمت و رتبه

تک تیر اندار
رزمنده

رسته خدمت

امدادگر

ویژگی های شهید
فرهنگی مذهبی

ورزشی

شغلی

بسیجی
معلم

تحصیلات

دیپلم
طلبه

رشته تحصیلی

ریاضی

محل تحصیل

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

این جانب محمدرضا جعفر پور دارای شماره شناسنامه 51 معتقد به اصول دین و مذهب و معتقد به امامت علی (ع) و یازده اولاد معصوم وی و در زمان غیبت معتقد به ولایت فقیه مقلد حضرت امام خمینی ( ره) . به حقیقت جانم فدای او و راه او ” افحسبتم انما خلقناکم عبثاً وانکم الینا ترجعون .” آیا می پندارید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی مابازگشت نخواهید کرد .

خلقتی است بس عظیم و بس عجیب با تحلیل عجیبتر در قرآن مجید . عشق خالق بر مخلوق ، حب محبوب بر حبیب . خلقتی بر اساس حب . آیا براستی ما لایق این همه محبت های الهی هستیم . مولایی که ناز بنده اش را می خرد. بی نیازی که بر یک هیچ عشقی می ورزد . او چییست؟ ما چیستیم . ؟؟؟ مولی کریماً اصبر علی عبد لئیم . چه کسی دیده است مولایی کریم که چنین بر بنده پست و دون خود صبر نماید . راستی تاکنون دیده اید که سخنی را بر کودکی گفته باشید و او به سخنانتان اعتنایی نکرده باشد . آیا دیده اید معلمی که شاگردش را جهت تنبیه و ارشاد راهنمایی کرده باشد و او درهر بار بی اعتنایی کرده باشد ؟ آیا دیده اید اسیر دشمنی که در مقابل فرمان شما بی اعتنایی کرده باشد ؟ راستی حال ما در این زمانها و زمانهای مشابه آن چگونه است ؟ به راستی تا چه مقدار صبر خواهیم نمود.

در مقابل خباثتها و لجاجتها و عنادهای بنده گنهکار خداوند کریم ، قادر ، متعال ، عزیز ، جبار ، متکبر ، بی نیاز چگونه باید برخورد نماید . به راستی این همه صبر خداوند متعال در مقابل بنده شرمنده گنهکار ، خبیث ، توبه شکننده ، بی بندوبار و لئیم و پست چرا با اینهمه و با نهایت لطف و مرحمت می باشد . آیا به راستی مطلبی به غیر از عشق و علاقه و محبت فوق العاده حضرتش دلالت دارد . آری موجودی که هستی جلوه اوست ، در این عالم نیست بجز او ، هرچه جز اوست عدم است . با این وجود ، خلقتی و جلوه ای و نشانه ای خلق فرموده و این نشانه را مورد اکرام خویش قرار داده است . آری این کیست که ” ادعونی استجب لکم ” فرماید : چه زیباست و چه بزرگ است این محبت و این عشق و این علاقه . خدایا ما که قدرت درک این را در جلوه اصلی نداریم خودت بر ما مرحمت فرما . انشاء الله .

و چه بزرگ و چه جسارت آمیز است این نافرمانی ها و این خباثتها از جانب این بندۀ وبندگان عاص دیگر . آری این اوست که می فرماید : انالله واناالیه راجعون . آری ما ؟؟؟ هستیم و به اصل خویش بازخواهیم گشت و به سوی او بازخواهیم گشت .

ای مولای و ای رب تو خود عالمی بر همه چیز و تو شاهدی بر همه کس و می دانی که قدرت بر ترک معصیت نداریم خدایا خودت کمک بفرما تا از معصیت تو بازگردیم . ” الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی من محبتک ” آری این اوست که جان داده و این اوست که خریدار آن است . ای پدر ، ای مادر ، ای هر که این سخن به گوشت می رسد . ای همه مردمان ای زمین ، ای آسمان ، ای آیه های او وای نشانه های او چه کنیم . به راستی چه کنیم ؟ سرمایه از او ، چه کنیم ، چه وظیفه ای داریم ، آیا خست به خرج دهیم و از فرمانش ؟؟؟ یا تقدمش کنیم . آری اگر لایق دانستی در اختیارت هرگونه و هر نحوی که خواهی . ای مولا زبان وقلم گویای نوشتن نیست که بیان کوچکتر از آن است که بخواهد بگوید که سخن او هم ( قرآن مجید ) باید نازل شود .

بیان بنیان عشق است و تنها عشق از اوست ما چه فهمیم و دانیم که عشق چیست ؟ آری این اوست که رو می نماید . ای مولا و ای سید من ، تو خود او را که تو را به من شناساند تا قیام آقا امام زمان (س) محافظتش بفرما . آری ما در اختیار دشمن تو و دشمن خودمان بودیم . او ما را دهان گرگهای گرسنه بیرون کشید و در کنار تو قرارمان داد . عشقمان آموخت احیائمان نمود . از نیستی به هستی متصل کرد . من چگونه از تو سپاس گذارم که او مرا از دنیای شیطان به دنیای رحمان رهنمون گرداند . آری او همان نایب حقیقی و بر حق آقا امام زمان (س) حضرت آیت الله العظمی الامام روح الله الخمینی است . اگر این انقلاب هیچ نداشت بجز همین یک صفت به والله القادرمتعال ارزش جان دادن جهت حفظ را داشت که اصل خلقت برعبث بودن نمی باشد . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار . در انتها حقوقی چند برگردان دارم که در چند جای دیگر هم نوشته ام . از پدر و مادر ، خواهران ، فامیلها و کلیه دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم انشاء الله که خواهند بخشید و از همگی التماس .

1363/12/20


نامه های شهید

خدمت پدر و مادر عزیز گرامی و خواهران مهربان مریم ، لعیا، وحیده، علیرضا سلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

پس از عرض سلام امیدوارم که همگی تان در پناه آقا امام زمان سلام الله علیه در صحت و سلامت کامل بوده باشید و هیچگونه ناراحتی و غم نداشته باشید . باری اگر از احوالات حقیرجویا باشید پس از عرض پوزش از مقداری دیرشدن نامه و اینکه به هنگام مراجعت توفیق خداحفظی باشما پدر عزیز را نیافتم امیدوارم که عذر بنده را پذیرفته و گذشت کرده باشید انشاء الله به هر حال ما در اینجا بحمدالهی مشکلی نداریم بجز مفارقت و دوری شما عزیزان و امیدواریم که انشاء الله در راه خدا بوده باشد و خداوند به همگی مان صبر کامل عنایت بفرماید . به هر عنوان مقداری دوست داشتم بیان عقاید خود را بنمایم تا در صورت اشتباه بودن اصلاح گردد وانشاء الله حمل بر مسائل دیگر نخواهد شد . و امیدوارم که پوزش بنده را قبل از بیان و در هر حالی پذیرا بوده باشید . انشاء الله و از خداوند توفیق راه یابی بدست پر قدرتی خویش را دارم . اللهم لاتکلنا الی انفسنا طرفة عین ابدا.

اعوذبالله من الشیطان الرجیم 

هوالذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة.

غایت بعثت این هایی است که در آیۀ شریفه ذکر می فرماید که خدای تبارک و تعالی آن خدایی است که مبعوث کرده است در بین شما از خود شما یک رسولی ، یک فرستاده ای و این فرستاده این چند امر را از طرف خدا باید انجام بدهد ” یتلوا علیهم آیاته ” آیات خدا را مردم قرائت کند انگیزه بعثت آوردن این کتاب بزرگ است ” ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة” این شاید غایت این تلاوت باشد . تلاوت می کند برای تزکیه و برای تعلیم . ما زمانی که زندگی پرمشقت رسول گرامی اسلام را مشاهده می کنیم می بینم که به هنگام وفات ایشان هنوز جامعه چنان فاسد و به دور از فرهنگ اسلام و قرآن می باشد که بزرگترین ظلمها و بزرگترین انحرافات پس از این رحلت بوقوع می پیوندد وعلی (ع) که دوم فرد خلقت می باشد به همراه چند نفر که از انگشتان دست تجاوز نمی کند تنها می ماند و پس از آن است که برگردن امیر مومنان و جانشین معین شده الهی ریسمان می بندند و زهرا سلام الله علیه را آنچنان برایشان جسارت روا می دارند که مرگ خود را از خدا می خواهد وچنان انحراف ایجاد می شود که از بین آنهمه جمعیت که خود رسول الله (ص) رامشاهده کرده اند یک نفر پیدا نمی شود از حق دفاع نماید.

به راستی پیامبر چه کرده بود آیا نعوذبالله پیامبر قصوری کرده بودند و نتوانسته بودند رسالت خویش را بر کرسی برسانند یا اینکه خیر آن ارزشهایی که ملاکها و ترازوهای قرآن می باشد ارزش وبهای این 23 سال را به چیز دیگری به غیر از جمعیت وچیزهای مادی می داند ؟ به راستی آن چیست که قرآن به آن قیمت و بها قائل است و زحمات طاقت فرسای مسلمین و پیامبر گرامی اسلامی بدون نتیجه نمی داند. به راستی و به حقیقت نتیجه بزرگترین رسالت بنی گرامی اسلام و حبیب خدا چه بوده است ؟ ما این ملاکها را از کجا می توانیم بدست آوریم آیا به جز قرآن ؟؟؟ وجود دارد.

آیا به غیر از این بود که پیامبر در عرض این مدت عده ای را پرورش داد که قیمت و بها و زن اینها با کل هستی برابری می کند و بر آنها برتر می آید آیا ممکن بود پرورش علی (ع) ، سلمان ، ابوذر، میثم، حبیب، عمار حمزه دیگر از بزرگان اسلام در زمان جاهلیت و به هنگام گمراهی و ضلالت جامعه امکان پذیر بود و آیا نتیجه بعثت برای ایجاد زمینه و پرورش افرادی همچنین که افتخار انسانیت و نتیجه خلقت است نبوده است تا زمینه ها آماده گردد و موقعیتها فراهم گردد تا افراد مستعد به نهایت کمال وجود خود برسند هرچند پس از رحلت پیامبراسلام (ص) بجز 7 نفر در راه حق نباشند و آیا در حکومت باطل همچنین کاری مسیر بود .

آری علی (ع) پس از پیامبر تنها ماند زهرا (س) سیلی خورد پهلویش فرزندش به شهادت رسید حسن (ع) به زهرآگین کشته شد حسین (ع) با مظلومیت هرچه تمامتر و با مصائبی بی شمار بدون هیچ یاری به شهادت رسید و فریاد ” هل من ناصر ینصرنی ” اش در گلویش ماند با تمام این مصائب و هزاران مصیبت دیگر زمینه فراهم تا انسانهایی چه در آن زمان و چه در آینده به نهایت کمال خویش و به هدف خلقتی خویش برسندکه هدف خلقت تزکیه تعلیم کتاب وحکمت بوده است . که هدف آفرینش و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ” ما جن و انس را خلق نکردیم بجز برای پرستش ” بوده است و اگر یک نفر به این هدف رسانده شود برابرای می کند با تمام هستی. و هر آن زمان که در رأس حکومت و در پیشاپیش مردم پیشوایی الهی قرار گرفت و به دنبال آن پیشوای الهی باید حرکت نمود هرچند که به نتایج مادی و به نتیجه کامل در آن حکومتها نتوان رسید .آری شیوه پیامبران چنین است موسی (ع) چه کرد .

قرآن می فرماید آیا زمان فرعون که مردا را می کشت و زنان را نگه می داشت و فساد را در جامعه رسوخ داده بود با زمان موسی (ع) فرقی ندارد چه ظلمی بالاتر از این که ما آیا حضرت ابراهیم چه می گفت و چه می خواست و امام زمان (س) برای چه پس از اینکه جامعه را و زمین را لم و جور و فساد فراگرفته است ظهور می فرمایند و در زمان حکومت ایشان اصل و هدف ایشان از تشکیل حکومت چیست ؟ آیا ایشان هم بجز به دنبال ” یتلو علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه” خواهد بود . باری به هر جهت اعتقاد بنده بر این است و این اگر درست بنگریم حق است که آنچه در این زمان اتفاق افتاد که قیام در مقابل حکومت ظلم و جور طاغوت و تشکیل حکومتی بر مبنای رهبری یکی از متخصصین جامعه اسلامی و یکی از رهبران واجد شرایط برای نیابت آقا امام زمان (س) و ایجاد زمینه تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت برای افراد و رشد و پرورش خودباختگان عاشق حقی که شاید در طول تاریخ انسانیت سراغ داشت .

انسانهایی که چنان مصفا و تزکیه شده اند که همچون مولایشان حسین (ع) در مقابل خدا هیچ چیز دیگری را نمی بینند و تنها و تنها چیزی که برایشان مطرح است رضای الهی است . خدا جویانی که در راه عشق محبوب خویش از زن و فرزند و دیگر علائق دنیوی و مادی پاک و تزکیه شده اند به والله همین ایجاد زمینه برای ساخته شدن چنین افرادی که هر روز با بی شماری از ایشان برخورد داریم ارزشی دارد شاید برابر بلکه بالاتر از هستی و آنچه در آن است . افراد و موجوداتی که اگر در حکومت طاغوت مانده بودند هم اکنون در منجلاب ظلم و فساد غرق بودند در این راه و در این طریق به مقامی رسیدند که خداوند تبارک و تعالی از ایشان به احیاء عند ربهم یرزقون تعبیر می فرماید .

پدر و مادرانی که با وجود از دست دادن چندین فرزند پر قیمت خویش باز زبان از شکر الهی برنداشته و در راه خدا راضی به بالاتر از اینها نیز هستند این عظمتها که خداوند می فرماید ” اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون “بقره 157 کی برابری می کند با آن ظلم و جورها وقتل عامها و فساد و تباهی در تمام جوانب جامعه از رادیو ، تلویزیون ، مجلات و روزنامه ها ، سینماها ، مشروب فروشها ، کاباره ها ، قمارخانه ها ، ادارات ، خیابان مدارس با آن معلمان آنچنان و هزاران و میلیونها مظاهر فساد و تباهی طاغوت کی برابری می کند با منکرات علنی و در سطح جامعه چه ظلمی بالاتر از این به راستی ارزش و معیارها که قرآن بیان می کند با کدامیک سازگار است . آیا به راستی برابرند یزید مشروب خور زناکار ، قمارباز، مفسد ، ظالم با رهبری الهی همچون حسین (ع) بزرگ شده مکتب اسلام و بینای به تمام جوانب اسلام چه ظلمی بالاتر ازاین که مردم حسین (ع) را رها کرده و به دنبال آن فاسد طاغی بوده باشند حیف و بسی حیف که ما چشم دیدن ماوراء این عالم را نداریم و قدرت بر دیدن و درکها ارزشها نیستیم تا مشاهده می کردیم که به حقیقت تمام ارزشها در کدام زمانها بوده است .


نامه های دیگر شهید 

تصویر مزار شهید

آلبوم تصاویر شهید

یادداشت های پدر شهید

تصاویر شهید

تلگراف های شهید

خاطرات دوستان شهید

مدارک و گواهی های شهید

یادداشت های شهید



لطفا پیش از ارسال دلنوشته خود درباره شهید موارد زیر را مطالعه و بررسی نمایید.

الف) متن دلنوشته شما قبل از انتشار در وبسایت ، به طور دقیق بررسی می گردد و پس از تایید با نام خودتان برای عموم منتشر می گردد. بنابراین خواهشمندیم در ارسال متن خود دقت نمایید.

ب) در صورتی که دلنوشته ارسالی شما دارای محتوایی باشد که بتوان روی آن کار بیشتری کرد ، با هماهنگی خودتان ، ویراستاران وبسایت از نظر ادبی آن را ویرایش نموده و پس از ایجاد شاخ و برگ مناسب ، نسبت به انتشار آن در بخش های دیگر وبسایت اقدام می نمایند.

ج) توجه نمایید که از انتشار محتوای دارای اصطلاحات و الفاظ نامناسب ، محتوای مغایر با قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران و هرگونه محتوایی که رنگ و بوی سیاسی و جناحی داشته باشد ، جدا معذوریم.

د) استدعا داریم که فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید. بهتر است از فضای خالی (Space) بیش‌ از‌ حدِ معمول ، شکلک یا ایموجی استفاده نکنید و از کشیدن حروف یا کلمات با صفحه‌کلید بپرهیزید. تنظیمات دقیق متن ارسالی شما توسط ویراستاران وبسایت انجام می گردد.

اولین کسی باشید که خاطره شهید می نویسد “شهید محمدرضا جعفرپور قره بابا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نقد و بررسی‌ها

هیچ دلنوشته ای برای این شهید نوشته نشده است.